واکنش جالب ستاد امر به معروف درباره رقص سربازها
واکنش جالب ستاد امر به معروف درباره رقص سربازها
واکنش جالب ستاد امر به معروف درباره رقص سربازها
فضای مجازی یا قیامت زمینی
بچه که بودیم می گفتند اگه کار زشتی بکنی روز قیامت نشان داده می شود ولی نمی گفتند چطور!!
بزرگتر که شدیم گفتند مثل فیلم !!!
بعدها به شوخی می گفتند عتیق و رقیب همه را ضبط می کنند روز قیامت پخش می کنند
وشاید امروز بگویند در تراشه های ذهنی خودمان ذخیره شده است
اما این روزها تصور قیامت سخت نیست
قیامت جلو چشمان خودمان است
دیگر هیچ چیزی پنهان نیست
همه چیز ظاهر است
کارمندی که خلاف می کند
نماینده ای که فحاشی می کند
همسری که خیانت می کند
رییسی که مسخره می کند
ماموری که به کودک گل فروش گل می خوراند
روحانی که در سخنانش……….
این روزها هیچ کس تنها نیست ✅
عتیق ورقیب زمینی در هرجایی ممکن است حضور داشته باشند
و مثل خداوند ستار العیوب نیستند
بینندگان هم غفار الذنوب نیستند
امروز بیش از هر زمانی باید مواظب رفتارمان باشم
غیر از خداوندکه ناظر واگاه برهمه اعمالمان است
فضای مجازی هم ناظر وحاضر است بدون اغماض ،بدون رحمانیت ومتاسفانه پر از غرض ورزی
#به_قلم_خودم
حوزه های علمیه سنّتی و چالشهایِ جهانِ جدید
از کنار دستفروشانِ کنار خیابان که می گذری انبوهی از کتبِ غیر مجاز ضدّ دین را در بساطشان می بینی . از ترجمه خوب و شکیلِ God Delusion (پندار یا توّهم خدایِ) ریچارد داوکینز، تا آثار قدیمیِ کسروی و ارانی و علی دشتی! در این میان فقیهانِ سنّتی ما به حُجره پناه برده اند و با تکفیرِ فیلسوفان و دانشورانِ مسلمانِ آشنا با علومِ جدید، حوزه های علمیه را عرصه تاخت و تاز مباحثی چون “دماء ثلاثه” ساخته اند. فقیه محترمی چندین سال از عمر مفید خود را به درس و مباحثه درباره مستحبّاتِ حج تخصیص می دهد و آن دیگری برای هزارمین بار از حرمتِ موسیقی و غنا سخن می گوید!
مُفتیانی از این قبیل بین “ستاپ باکس” گیرنده دیجیتال و “ویدیو پلیر” کنار آن تفاوت قائلند. مجوّز ارشاد ، نوازندگان گروه “رستاک” را کنار هم می نشاند و همان گروه -در نمایش سیما- به گل و بلبل و زنبور تبدیل می شوند! انگار بین رزونانس سیم ویدئو و ستاپ باکس و سیم آنتن کواکسیال شرعاً تفاوتی هست، حتّی اگر صفحه نمایش تلویزیون یکی باشد! جالب آن که دُهُل و سرنا و نی و دف را از این میان مستثنی کرده اند. قیچک و گیتار حرامند، امّا دف و دُهُل حلال! فلوت و ساکسیفون و ابوا حرامند، نی و ملودیکا و ساز دهنی حلال!
در جای دیگری گفته ام که به گمانم مُفتیان مخالف موسیقی قرآن نمی خوانند، یا دستکم آن را طور دیگری تفسیر می کنند. “عهد قدیم” کتبی دارد که قرآن حکیم، بر برخی خط بطلان کشیده و برخی را به استواری و زیبایی ستوده. یکی از کتب مورد تایید قرآن، “مزامیر داود” یا همان زبوری ست که اهل طریقت، “صحیفه سجادیه” را بدان تشبیه می کنند.
این آیه ای از قرآن است:” وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً یا جِبالُ اَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ". آیه کریمه دهم سوره سباء، کوه ها و پرندگان را سازهای داود می خواند. آنان که با عهد قدیم آشنایند به ظرافت این همسُرایی پی می برند. هر بند از این مزامیر برای ارکستر نوشته شده و مانند اشعار مولانا، موزون و قابل اجرای موسیقایی اند. به این بند (آیه اوّل از مزمور چهارم)دقّت کنید: ” برای سالار مُغنیان برذوات اوتار. مزمور داود؛ ای خدای عادل من، چون بخوانم مرا مستجاب فرما. در تنگی مرا وسعت دادی. بر من کرم فرموده، دعای مرا بشنو “. واژه “سِلاه” ، هفتاد و سه بار در این مزامیر تکرار می شود. گمان عمومی بر این است که این واژه در تغییر لحن موسیقایی و رفتن از یک پرده به پرده دیگر نقش داشته است. هرچه باشد، داود “آواز” خود را با “ساز” می خوانده است. مانند ترجمه های غیر آهنگین قرآن، ترجمه خشک مزامیر، لطافت آن را بر باد داده است.
این می شود که گروهی از شهروندانِ محترم اصول عقائد را رها می کنند، و به شلوار و ساپورت و مانتوی چاکدار می چسبند. انگار مشکلِ مغز طرف را حل کرده ایم و به شبهاتِ اساسیِ او پاسخ داده ایم که اینک از روسری افتاده از سر، و طول و عرض مانتو سخن بگوئیم.
نبی مکرّم اسلام که به بارگاهِ الهی بار داده شدند، به ضیافتِ احکام نرفتند. سوره هایِ نخستِ وحی شده بر پیامبر ( آیاتِ نخستین سوره علق و سوره قلم ) آکنده از آموزه هایِ جهان شناختی و مُصَدّر به واژه مقدّسِ قلمند. و اینک می دانیم که نوشتنِ با قلم، واپسین مرحله از سیر تکامل انسانِ ساپینس ( تبدیل کلام به نماد) بوده و به تبدیل سنّتِ شفاهی به مکتوب امکان داده. نزولِ آیات الاحکام به مرحله مدینه بر می گردد و وجوبِ پوشش، به واپسین سالِ حضور فیزیکیِ پیامبر در بین مومنان (پس از فتح مکّه و زمانِ نزولِ سوره برائت)نظر دارد. زائرینِ مونّثِ کعبه لباسهای گناه آلودِ خود را می کندند و اگر لباس تازه نمی یافتند برهنه طواف می کردند! آیاتِ الهی نازل شد و آنان را به پوشیدن لباس امر کرد. امّا مفتیانِ سنّتی این هرم را وارونه می کنند و سُرنا را از سرِ گشادِ آن می نوازند. در این میان کار به جایی می رسد که بین ساپورتِ پوشیده در خیابان و لباسِ اسبدوانی فرق قائل می شوند. اوّلی را ممنوع می دانند و از نمایش دوّمی جلو نمی گیرند. درست مانند آن که جلوگیری از قربان شدن انسان را برای خدا (سنّتِ بعل و آمون و دیگر خدایانِ باستان) به ابراهیمِ نبی نسبت دهند و او را برایِ قربانی کردنِ فرزند ( سنّتِ مرسومی که از آن مانع شده) بستایند !
چنان که در جایی دیگر اشاره کرده ام من نه بودایی ام و نه بودایی بودن را مستوجب عتاب می دانم."اُطلبواالعلمَ ولو بالصّین” یعنی همین. کلام ناب نبی اکرم ما را به طلب حکمت فرامی خواند ، ولو آن حکمت در چین باشد. از بودای هندی بیاموزی یا لائوتسه چینی تفاوتی نمی کند. ملاک آن است که کلام،حکیمانه باشد. طلب “علم چین” از واردات “سرنگ چینی” بهتر است. دستکم آن یکی ریشه در تاریخ و سنّتی قویم دارد، حال آنکه این دوّمی حاصل ادخال “کمونیسم مائو” در “کاپیتالیسم بیل گیتس” است!
در مکتب بودا لمسِ غیرِ محارم حرام است. در چنین فضایی دو راهب بودایی به برکه ای آب (یا شاید رودی و اقیانوس کبیری) رسیدند و دختری جوان را غرقه در آب دیدند. یکی از آن دو، دختر را در آغوش گرفت و به ساحل رساند. البته احوط حمل او بر دوش بوده ، امّا راهب مزبور از آن تخطّی کرده.سپس آن دو نفر دو سه روزی راه رفتند و به روزه سکوت خود ادامه دادند. دست آخر راهب دوّم سکوت را شکست. عتاب و خطاب که چرا به نامحرم دست زدی و چرا فعل حرام مرتکب شدی؟! پاسخ راهب اوّل سه جمله بود. اینکه برادر! من تنها چند دقیقه و آنهم در غرقابه هلاک، بدن دختر را “حمل” کردم. امّا تو هفتاد و دو ساعتی می شود که مشغول “حمل” آنی! ذهن است دیگر، اُوِر لود می شود و بعد سرریز می کند. حالِ ما و مفتیانِ سنّتی احکام همین است.
بیست سال پیش و در مقامِ فیلسوفِ دین، به نقد سخن فیزیکدانان و عالمانِ علوم شناختی اقدام کردم و (در بررسی تفصیلی بین تئوریِ بُعد چهارم و وحدتِ شخصیِ)، به امکانِ نوخوانیِ متونِ دینی مُشعرِ به عرفان و فلسفه اسلامی اذعان داشتم. امّا- از بد یا خوشِ حادثه- غلبه فقه بر حوزه، دامانِ این حقیر را هم گرفت و به دامانِ فقاهت پرتاب شدم. در همان دامانِ فقاهت و به عنوانِ فقیهی آشنا به مسائل نوپدید ، چند پرسش اساسی را از همکارانِ فقیهم مطرح کردم. از جمله این که با توجّه به هیدروفوب بودن روغن و هیدروفیل بودن پنبه، نجاستِ روغن آلوده را چگونه توجیه می کنند و بر چه مبنایی پنبه آغشته به خونِ ضد عفونی شده با الکل را نجس می دانند؟! پاسخی دریافت نکردم. پرسیدم که بین مساله حُرمتِ اِشراف خانه به خانه و بلند مرتبه سازی، یا آیه کریمه دویست و هشتادم سوره مبارکه بقره (” و ان کانَ ذو عُسرهٍ فَنَظِرهٌ الی مَیسَرَه"، و اگر [وامدار] تنگدست بود او را تا فراخدستی مهلتی باید) و زندانی کردن بدهکارانِ مهریه و چک چگونه جمع می کنند؟! و جوابی نگرفتم. از حرمتِ نگاهِ به چهره نامحرم و حکم اوّلی و ثانویِ “کلوز آپ” در نمایشهای تلویزیونی پرسیدم و این که آیا نگاهِ به صفحه نمایش را نگاه به نامحرم در صفحه آینه می دانند ؟! رویشان را برگرداندند. فرقِ اسکناس را که کاغذی و اعتباری ست با درهم و دینار طلا و نقره پرسیدم، ابرو گره کردند. از جِفان و تماثیل و قدورِ راسیات ( مجسّمه سازی در خانه سلیمان) و تناقضِ آن با حرمتِ هنرهای تجسّمی در کتبِ مکاسب محرّمه پرسیدم . جوابم را ندادند. از تناقضِ محتواییِ سودِ “علی الحساب"ی که “تضمین” شده جویا شدم ، طرف دیگر را نگاه کردند. از معیارِ قرار دادنِ شتر در برابر دیه انسان سوال کردم، روزی ام را به جایِ دیگر حواله دادند!
البته حقیر، خود فقیه و فیلسوفم و با بابِ تعادل و تراجیح و مطلق و مقیِّد و مبیِّن و مجمَل آشنایی کافی دارم. هر چند در کسوت مرسومِ روحانیت به خیابان نمی روم، امّا جامعه را از دید مومنی دردمند رصد می کنم. در رساله بلند “تو خود حجابِ خودی” به هماهنگیِ موجود میانِ آرایِ برخی فیزیکدانانِ غربی با اندیشه های اسلامی اشاره کرده ام و در برخی مقالاتِ خود بین زیست شناسی جدید و فلسفه نوصدرایی(متافیزیک سطح ها و حرکتِ جوهری) پل زده ام. امّا یافته های فیزیکدانان و زیست شناسان همواره در جهت هماهنگی با آراء ما نیست. بحثِ زمانِ موهومی و انعزالِ خداوند از عالمِ هستی دیدگاهی مخالفِ عقاید ما و البته غیر فقهی ست. با امثالِ لارنس کراوس و ریچارد داوکینز نمی توان به زبانِ فقاهت سخن گفت. آمدن “هوش مصنوعی” و ماشین تورینگ ، دیدگاه سنّتی ما را درباره سطوح حیات به چالش کشیده و راه مقابله را به “هیلوزوئیسم/"hylozoism عرفانِ ابن عربی محصور کرده. در چنین شرایطی فقهایِ عزیز ما ابن عربی را تکفیر می کنند و خواندنِ آثار او را حرام می دانند و از این که خدای انیشتین، اگرچه نه خدای متجسّمِ ظاهرگرایانِ یهودی و مسیحی که خدایِ اسپینوزا بود چشم می پوشند !
سخن آخر آن که در فقه به سبب آن که منبعِ بسیاری برداشتها، اخبار آحاد و ظواهر روایی ست از ادلّه قطعی کم سخن به میان می آید و با توجّه به بی اعتباری فلسفه علم و اپیستمولوژی نزد فقیهان، امکانِ نقدِ موارد تعارض علوم پایه جدید و حقوقِ دینی ( فی المثل بحث رحم اجاره ای، فرزند سه والدی حاصل از پیوند میتوکندری، کلونینگ و دستکاری ژنتیکی، فروش شیر مادر در اینترنت و بحث خلط والده رضاعی) در دامانِ “فلسفه اخلاق” محصور می ماند. چنین است که فقه سنّتی در جامعه جدید کارایی لازم خود را از دست داده و این فیلسوفانِ نوگرایِ آشنا به متون دینی اند که وظیفه هماوردی با تئوریهای نوپدید را بر عهده گرفته اند.
امین میرزائی
درباره سخنان آقای رحیم پور ازغدی و پاسخ آیت الله مکارم شیرازی: خروجی حوزه های علمیه چیست؟
عصر ایران - در روزهای اخیر، آقای حسن رحیم پور ازغدی نقدهایی را متوجه حوزه های علمیه کرده و در نماز جمعه تهران گفته است:
” مدیریتهای حوزههای علمیه، مدرسین تا مراجع تقلید، همه باید پاسخگوی مسئولیتهای معرفتی خودشان باشند، دوره کلیات و مکررات گذشت، از این عصر باید عبور کنیم، در متن جامعه باشید، جامعه رفت و شما جا ماندید، دوران استثنایی تشیع است و شما در دنیا و آخرت مسئولید که چرا از دشمنان ملت عقب ماندید.
بسیاری از سنگرهای معرفتی و فقهی خالی مانده است، فیضیه مظلوم باید پرچمدار آگاهی، عدالت و فقاهت زنده باشد؛ امام(ره) گفت که مراقب خطر نفوذ در حوزه تا حد مرجعسازی باشید، گفت که مرجع پاک نیست، مرجعیت نمایشی و ارثی نیست، حوزه محافظهکار، روحانیت بی درد، روحانیت شیعه علوی نیست، تمایل به اشرافیگری خیانت به روحانیت شیعه است؛ امام به بعضیها گفت که ضعیف هستید آقا.
عده معدودی دارند به جای کل حوزه و روحانیت پاسخ سؤالات و شبهات را میدهند و از 4 طرف میجنگند و از دو طرف فحش میخورند، شماها کجا هستید، در صحنههای خطر نیستید، آنجا که باید شفاف و منطقی سخن بگویید، تعدادتان خیلی کم است.”
در پاسخ به این اظهارات، آیت الله مکارم شیرازی از مراجع تقلید قم چنین گفته اند:
“هفته گذشته در سخنرانی قبل از خطبه های نمازجمعه تهران، ضد حوزه های علمیه صحبت کردند، عجیب است نمازجمعه ای که ائمه جمعه فرزندان حوزه هستند، پایگاهی برضد حوزه شود. چطور می شود شما به فردی اجازه دهید ضد حوزه حرف بزند و دروغ بگوید.
در دروس حوزه، مرتب حرف های تازه و مطابق نیازهای روز زده می شود،اما این فرد عنوان می کند ۴۰ سال است حرف های تازه در حوزه زده نشده است، اینجا برخی گمان پیدا کردند که درون نظام هم افرادی بر ضد حوزه هستند.”
نوشتار حاضر در صدد قضاوت بین این دو نگاه نیست، دو نگاهی که در یک سمت آن یک فارغالتحصیل حوزوی غیر معمم و منصوب رهبر انقلاب عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار دارد و در سوی دیگر یکی از مراجع تقلید حوزه علیمه قم؛ بلکه به مناسبت این گفت و گو، نکاتی را از باب دغدغه مندی وضعیت دین در جامعه مطرح می کند:
برای بررسی عملکرد یک نهاد، الزاماً نیازی به کاویدن آنچه درون آن می گذرد نیست، بلکه کافی است خروجی آن مورد مداقه قرار گیرد، حال می خواهد آن نهاد یک کارخانه تولیدی باشد یا یک موسسه آموزشی و … .
خروجی حوزه علمیه را می توان در دو عرصه کاوید:
الف) آیا حوزه علمیه در دهه های اخیر -که به قول آقای رحیم پور ازغدی، دوران استثنایی تشیع است- توانسته اند علمایی نامدار مانند امام خمینی، علامه طباطبایی، علامه محمد تقی جعفری، شهید مطهری، آیت الله بهجت، آیت الله اراکی، آیت الله مرعشی نجفی و نظایر آنان تربیت و به جهان اسلام معرفی کند؟
آیا توانسته است فلاسفه و متکلمینی را عرضه کند که در برابر اندیشه های ضد اسلامی بتوانند با استدلال قوی مناظره کنند و حتی افراد غیر مسلمان را نیز با سلاح بیان و منطق - و نه با راهپیمایی و تجمع حامیان - متقاعد سازند؟ اگر هم چنین افرادی موجود هستند، چه کسانی اند و آیا تعدادشان کافی است؟
مگر جز این است که روحانیون سال های سال در حوزه ها درس می خوانند تا در نهایت بتوانند عالم به دین خدا باشند و عین تبلیغ دین، از مرزهای فکری آن نیز حراست کنند؟ این در حالی است که حوزه علمیه هیچگاه به اندازه این سال ها، مورد حمایت های مادی و معنوی نبوده و هرگز تا بدین حد از امکانات عمومی بهره مند نبوده است.
ب) هدف حوزه های علمیه چیست؟ آیا جز این است که آن همه مدرسه علمیه و استاد و بودجه و شهریه و وجوهات شرعیه و … برای این است که در نهایت مردم دیندار شوند؟
سوال این است که وضعیت دینداری امروز جامعه ایران چگونه است؟ مساجد با چه جمعیتی مواجه است؟ چند درصد از مردم و به ویژه نسل جدید نماز می خوانند، روزه می گیرند، خمس می دهند و زکات می پردازند؟ سطح استحکام عقاید دینی شان چقدر است؟ جایگاه روحانیت در جامعه کجاست و حرمت اش افزون شده است؟ آیا وضعیت کلی دینداری در جامعه، خروجی حوزه نیست؟
پاسخ بدون تعصب به این پرسش ها، می تواند میزان کارآمدی حوزه را مشخص کند.
آیا یکی از مصائبی که گریبانگیر حوزه ها شده، این نیست که امور مربوط به دین عمدتاً شکلی شده است و قالب سازمانی به خود گرفته است: از دفتر تبلیغات اسلامی و مجمع تقریب مذاهب گرفته تا مجمع جهانی اهل بیت و جامعه المصطفی العالمیه و …؟
نمی گوییم این نهادها باشند یا نه؛ ولی نقد اصلی این است که نهادها آنقدر گسترش یافته اند که حوزه علمیه ناگزیر شده است برای آنها روحانی تربیت کند، روحانیونی که کار اصلی شان نه تبلیغ دین که کارمندی این نهادهاست و نهادهایی که علاوه بر مؤسسات تخصصی دینی و مذهبی، همه ادارات و سازمان های دولتی و عمومی را نیز در برمی گیرند.
این در حالی است که حوزه های علمیه در طول تاریخ، در کار تربیت روحانی و مُبلّغ برای مردم و نهادهای مردمی و در رأس آنها مساجد بوده اند و راز موفقیت شان نیز این بوده است که مستقیماً با مردم در ارتباط بوده اند، حال آن که امروز، سر و کار روحانیون، بیش از آن که چهره به چهره با مردم باشد، با این نهاد و آن موسسه و آن دیگر سازمان است.
زمانی حوزه فقط با وجوهات مردم متدینی که وجوهات شرعیه می پرداختند اداره می شد ولی اکنون، حوزه ها از بودجه عمومی سهم می برند و لذا، این حق همه مردم (صاحبان بیت المال) است که درباره عملکرد حوزه بپرسند و پاسخ بخواهند.
شاهزاده ناکام و مامان فرح
«والله ما اینجا به هر بیخاصیتی می گوییم شاهزاده!»
علی موجانی
رضا پهلوی به تازگی اعلام کرده، اگر میخواهید آن رژیم را کنترل یا تنبیه کنید، اموال آنها را ضبط و آن را در اختیار مخالفان قرار دهید. شاهزاده ناکام سلسله پهلوی چند هفته پیش در مصاحبهای برای شفافسازی منابع درآمدش طی یک مصاحبه گفته بود “در این چهل سال منابع درآمدی من و خانوادهام صرفا از محل کمکهای مادرم، خانم فرح دیبا بوده است". روز گذشته، مشارالیه در یک اظهار نظر سیاسی در محل انستیتو واشنگتن که هم میتواند نشان جدی از آغاز تحرکی برای بازگشت به متن سیاست تلقی شود و هم شاید سرّی را در خود مستور داشته باشد، مسیر تازهای را برای جذب منابع مالی افزون بر «کمکهای مادر» به بازیگران سیاست در آمریکا با این مضمون پیشنهاد نمودند: “وقتی میدانید یک رژیم امکاناتی در اختیار دارد که در جای دیگری آنها را سرمایهگذاری کرده و مال مردم است و شما هم میخواهید آن رژیم را کنترل یا تنبیه کنید، باید یک قدم فراتر بردارید و به جای این که این امکانات به سود رژیم و به ضرر آزادیخواهان مصرف شود. این میتواند یکی از جنبههای عملی کمک کردن به مخالفین نظام باشد.”
چون جملات اصحاب قدرت در بطن خود معانی بسیار میتواند داشته باشد، برای نگارنده پرسش آن بود که دریابم «سرّ» این سخن چیست. علیالاصول «امکاناتی که ایران در جاهای دیگر سرمایهگذاری نموده است»، دامنه وسیعی دارند. بخشی از آنها اموالی است که به نظر چنین میآید شاهزاده چه بسا از باب تضییقاتی که شاید مادر محترمه ایشان بر وی روا داشته اند، دست تکدی گشودهاند و از حصه اندک آن این گونه نزد «غیر» گلایه میدارند. اگر چنین است که شان تتمه الماضیین اعقاب سلطنت پهلوی نیست از بهر سهمی بیشتر، مادر را مخاطب قرار دهند. بهرغم این شق، اگر غرض عبارت جناب ایشان صرفا «مال» نبوده و سرمایههای ایران بوده که در این باب خستی نیست، بخش عمده این سرمایهها نقد نقد هستند، حالا چه از جنس حشد الشعبی باشند یا حزب الله، مردم کوچههای کنار مسجد الرفاعی قاهره یا فارسیگویان بخارایی و سمرقند، شیعیان در احساء یا شکرشکنان در هند، این سرمایهها را کسی به ایران نداده است که دیگری بتواند بگیرد. این خنده مِی که عارفی را به قول حافظ به طمع خام میاندازد، نباید ایشان را در برابر «آئینه اوهام» گذارد.
خاطرم هست در یکی از آثار مرحوم دکتر محمدابراهیم باستانیپاریزی حکایتی به نقل از شاهزاده امان الله خان جهانبانی، از احفاد سلسله قاجار و مامور تحدید حدود مرزهای شرقی ایران در عصر پهلوی اول، نقل شده است. ظاهرا روزی آن مرحوم در یک چایخانه مرزی به یکی از مرزنشینان شرق ایران وارد میشود، خسته و کوفته و طلب چای و قلیان میکند. صاحب چایخانه به پسرک وارفتهای که نزدش فراشی میکرده، بانگ میزند: شازده بدو چای بده آقا، شازده بدو قلیان بیار برای آقا، شازده بدو شازده بدو…
باری، شاهزاده امان الله خان جهانبانی قاجار به پسرک نگاهی کرده به فکر میرود که نکند مرحوم ناصرالدین شاه قاجار یا یکی از اولادش شبی اینجا اطراق نموده و به دامادی این قوم سرافراز و این شازده کوچولو شل و بیتحرک، از آقازادگان درگاه و از بنی اعمام حضرتش باشد. پس آن گونه که خودش به استاد ما باستانیپاریزی روایت کرده مصمم میشود پرسشی کند و اگر چنین است که پنداشته، به رسم جوانمردی حق سرپرستی پسرک را عهدهدار گردد و او را بزرگ نموده، به فرنگ بفرستد بلکه طبیبی یا مهندسی برای ایران شود. از این جهت به صاحب چایخانه رو کرده میپرسد،: «آقا جان، این پسر از پشت کدام قجر هستند که شاهزاده صدایش میکنی؟ صاحب چایخانه بیعنایت در حالی که لب از نی قلیان چندان برنداشته زیر لب میگوید :” والله ما اینجا به هر بیخاصیتی می گوییم شاهزاده!”