قصه معاويه، پسر يزيد پليد
قصه معاويه، پسر يزيد پليد
نظر كن به معاويه پسر يزيد پليد كه بعد از آنكه پدر او به جهنم واصل شد خلايق به او بيعت كردند. چون چهل روز از خلافت او گذشت روز جمعه به منبر بر آمد بعد از حمد الهى و درود بر حضرت رسالت پناهى گفت: اى مردمان! بدانيد كه: بدن من جز پوستى و استخوانى نيست و طاقت آتش جهنم ندارد. و اى قوم! گاه باشيد كه: امر خلافت به من و آل ابوسفيان نسبت ندارد و هر كه امام به حق واجبالاطاعه مىخواهد بايد به نزد امام زينالعابدين كه دخترزاده پيغمبر خدا است برود و با او بيعت كند كه اوست سزاوار خلافت.
اين بگفت و از منبر به زير آمد و به منزل خود رفته در به روى خلايق بست و ديگر از خانه بيرون نيامد تا به عالم آخرت پيوست.
و در بعضى كتب روايت شده است كه: «در منبر، لعن به جد و پدر خود كرد. و چون مادر او از وضع او مطلع شد نزد او آمده گفت: «يا بنى ليتك كنت حيضة فى خرقة». يعنى: «كاش نطفه تو خون حيض مى شد و به كهنه مى ريخت و ننگ دودمان خودنمى شدى». گفت: «ليتنى كنت كذلك». يعنى: «اى كاش چنانكه گفتى بودمى و به ننگ فرزندى يزيدى گرفتار نگشتمى».
معراج_السعاده