ما خیلی بلائیم؛ حتی بیشتر از زلزله!
ما خیلی بلائیم؛ حتی بیشتر از زلزله!
زلزله ای که سالها چشم به راهش بودیم بالاخره قدم رنجه کرد. البته نصفه و نیمه؛ اما به همان اندازه هم، کفایت می کرد تا آب پاکی را روی دست مان بریزد و تکلیف خیلی چیزها را روشن کند.این زلزله ویران نکرد اما خیلی بیشتر از سحر قریشی منقلب مان کرد.
در این زلزله فهمیدیم، اگر همه تولیدات ملی مان هم خاک بخورد، عمرا این تولیدات شوخی و ذوق زاینده مزاح ما خاک بر سر شود. یعنی سرعت جوک بر ثانیه مان بقدری است که قبل از اعلام ریشتر زلزله توسط موسسه ژئوفیزیک، سر وکله بیشتر جوک های تصویری ، صوتی ، متنی و آهنگین پیدا شد. بعبارتی، قبل از اینکه بفهمیم چه بلایی سرمان آمده، دیدیم که نتیجه اش خیلی زودتر، با پای خودش آمده! یعنی ما به مدد این شوخی ها شدیم زلزله زده ای که طلب کانکس و پتو و رسیدن کمک های علی دائی می کند! از این اوضاع می شود نتیجه گرفت که اگر هم زبان مان لال، روزی روزگاری در یک بلای آسمانی، نصفی از ملت، دستشان از زندگی کوتاه شد، همچنان امید هست که نصف دیگر، آنقدر زبانی دراز و ید طولایی داشته باشند که برای شادی روح و روان درگذشتگان زیر آوار مانده، جوک بسازند . می توان گفت: ما خودمان خیلی بلائیم و بلکه بلاتر از بلایای آسمانی.
در شایعه سازی هم چغر بد بدن خوش زبان بودیم . دلیل زلزله را چسباندیم به «هارپ» و با چند گزارش در مورد آزمایشات هسته ای، آسمان را به ریسمان بافتیم و با همین فرمان، خیلی چیزها از خودمان ساختیم و در این میان، آی امان از این لیلا ها؛ یک «لیلا» می شود صادر کننده کانکس از لس آنجلس به ایران؛ «لیلای» دیگری هم می شود پیشگوی زلزله بعدی در تهران البته به کمک یک مرکز نسبتا علمی در آلمان.
معلوم نیست با مقوله مرگ چندچندیم؛ موقع رانندگی جان مان را کف دست مان می گذاریم و سر پیچ و هنگام سبقت؛ پای مان را روی گاز! با دیدن جنازه های دراز شده لب جاده، لب مان را می گزیم و در عین حال، کک مان هم نمی گزد. می گویند آلودگی است، هوا در وارونگی است می گویند با اتومبیل بیرون نزنید و اگر هم می زنید فرد و زوج بزنید؛ اما باز بدون توجه به قوانین ریاضی «اتو» می زنیم. می گویند دود اگزوز، مرگ تدریجی است، برای گروه های حساس بدون شیر، بازی با مرگ و زندگی است؛ باز به هر چه دود است پک می زنیم. اما این ور ماجرا …
وقت زلزله؛ بی مهابا سوسک می شویم و سوار بر ماشین بدون بنزین؛ سراسیمه جویای یک سوراخ موش می شویم. تا صبح در خیابان ها بی هدف می لولیم و با دلهره، پیگیر اخبار اقدس و اصغر می شویم. هنوز چیزی نشده، ترافیک از سر و کول شهر بالا می رود و در ماشین های روشن بی حرکت، سرنشینان آرام به خواب می روند .زلزله، 5 ریشتر بیشتر نیست اما ولوله، 10 ریشتری است. از همه جالب تر اینکه مسئولان هم از آرامشی که این زلزله ترسیدگان گرامی به خرج داده اند، صمیمانه و دم به ساعت تشکر می کنند!
صحبت مسئولین شد؛ کمیته بحران تشکیل می شود و بی درنگ چند مصوبه به شرح ذیل تصویب می شود:
1- دقیقا معلوم نیست زلزله ای که آمد پیش لرزه بوده برای یک زلزله بزرگ یا خودش زلزله بزرگ بوده با چند پس لرزه بعدی !!
2- ممکن است زلزله بعدی 20 ساعت دیگر بیاید یا 3 ماه دیگر و یا یک سال دیگر؛ اما وقتی آمد، قطعا یا 4 ریشتری است یا 7 به بالا !
3- هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در همین راستا، ما هم هیچ چیزی را پیش بینی نمی کنیم.
4- حتما رادیو داشته باشید تا از شنیدن اطلاعیه های مهمی همچون اطلاعیه های بالا، جا نمانید!
الحق و و الانصاف نیروی انتظامی هم بیکار ننشست و دقیقا در همین ایام، با قاطعیت هر چه تمام؛ چند پارتی مختلط شبانه را کشف و معدوم کرد و راه خودش را در برخورد با حوادث غیر طبیعی بشدت معلوم کرد. چند مسئولی هم، وقوع این زلزله را به چیزهایی ربط دادند که اگر اینجا نگوئیم سنگین تر است. عده ای هم رمانتیک بودند و در کنج عزلتی نشستند و از این زندگی که به مویی بند است و از خانه هایی که به زرتی؛ نالیدند. یادآور شدند که آدمی آه است و دمی و با این اوصاف، بقیه را دعوت به ترک دنیا آنهم بدون پرداخت عوارض خروجی و توسل به امور متافیزیکی کردند. باری به هر جهت؛ هر کس نغمه خودش را خواند و رفت و هر گلی هم که زد به سر خودش زد. ما چه کاره ایم که بد و خوب شان را تعیین کنیم؟ اما در پایان این را می توانیم بگوییم که…
اگر آن مه مه را لولو نخورد اگر تا 48 ساعت دیگر قوه قضائیه و اصولا همه قوه ها تکانی بخورند اگر قیمت بیت کوین و بنزین و لایحه حذف یارانه ها تکان نخورد اگر شهردار کمی غصه ساخت خانه های پلاسکویی تهران را بخورد، اگر خودروی خودروسازها اینقدر چوب دو سر طلا نخورد اگر مسئول محیط زیست و کلا همه مسئولین با دغدغه اوضاع فعلی مردم، نانی به کف آورده و بعد آنرا بخورند؛ و اگر کسی حرص اینهمه مصیبت را نخورد؛ می شود گفت که اوضاع جوری می شود که دیگر به تریج قبای کسی برنمی خورد و کشور می شود تیری که به دشمنان می خورد. وبلاگ > پورمحبی، فرزین