«ماهی گیری»
«ماهی گیری»
آخر هفته، همه خانواده با هم رفتیم ماهیگیری، یک تفریح پر لذت و شاد و امن.
یک قابلمه برداشتیم و بچهها به اندازه دو بند انگشت تویش آب ریختند و یک پلاستیک پر از در نوشابه و دوغ و روغن و آب معدنی آوردند و چپه کردند توی ظرف آب.
درهای رنگی، ماهیهای شناور ما بودند.
دور قابلمه نشستیم و هر کدام یک قلاب ماهیگیری برداشتیم. قلابها هر کدام یک سیخ چوبی بودند که سرشان یک نخ بیست سی سانتی بسته بودیم و آخر نخ را گره زده بودیم به یک سنجاق قفلی.
سنجاق قفلی را باز کرده بودیم و سوزنش را کمی خم کرده بودیم و حالا توی آب این طرف و آن طرف میبردیمش تا سوزنش به لبه یکی از درها بگیرد و یک ماهی شکار کند.
ماهیهای توی آب که تمام میشد، هر کس تعداد صیدهایش را میشمرد و برنده کلی جیغ و داد میکرد و برایش دست میزدیم و صیاد نمونه خانواده لقب میگرفت و بعد، همه ماهیهایشان را به دریاچه میریختند و چوبهای ماهیگیریشان را بر میداشتند و باز سبد صیدهایشان را پر میکردند.
شادیها و لذتها گاهی خیلی ارزانتر و دمدستتر از آن چیزی هستند که خیال میکنیم.
گاهی همین تفریحهای ساده و بیدردسر، خاطرههایی را درست میکنند که تا هستیم از یاد نمیبریم.