مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

مهمترین عمل در شب قدر، تفکر است.

15 خرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

مهمترین عمل در شب قدر، تفکر است.

فکرت رو راه بنداز…

چرا اومدی؟
قراره کجا بری؟
چجوری باید بری؟

حالا برای سالِ بعدت،
هدف گذاری و برنامه ریزی کن!

 نظر دهید »

فضایل امام حسن مجتبی (ع) از نگاه دیگران

10 خرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

 
فضایل امام حسن مجتبی (ع) از نگاه دیگران


پانزدهم رمضان مصادف با میلاد پرسعادت امام حسن مجتبی (علیهم السلام) کریم اهل بیت است.

برترین و والاترین ویژگی جانشینان پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) دوری از هر گونه گناه و اشتباه و فراموشی است و داشتن این ویژگی برای او ضروری است؛ زیرا پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) او پاسدار شریعت و نگهبان قرآن و حجت بالغه خداوند در عالم هستی است و کسی که چنین وظیفه سنگینی بر عهده دارد، باید از همه آلایش های مادی و معنوی پاک باشد.

بنابراین، امام برای برآوردن این هدف، نه تنها در دوران امامت، بلکه پیش از آن نیز باید از این ویژگی برخوردار باشد که خداوند در آیه تطهیر می فرماید: «اِنَّما یُریدُ اللّه لِیُذهِبُ عَنکُم الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا»؛ «خداوند خواسته است تا هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت (علیهم السلام) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»

 

این ویژگی بزرگ از امامان و پیشوایان ما کامل‌ترین الگوهای هستی را ساخته و سر منشأ دیگر خوبی ها و نیکی های آن ها است به گونه ای که هر لحظه از حیات پر برکت شان برای بشر افتخار آفرین و نجات بخش است. ویژگی های روحی و رفتاری آنان به گونه ای بود که دوست و دشمن زبان به تحسین آنان می گشود. مقاله پیش رو به بیان این ویژگی ها در امام حسن مجتبی (علیه السلام)، از زبان معصومین (علیهم السلام)، دوستان و دشمنان آن ها پرداخته است.

 
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
شیفتگی و علاقه زیاد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به امام حسن (علیه السلام) به اندازه ای بود که در زمان زندگانی ایشان، همه مردم جایگاه برجسته امام حسن (علیه السلام) را می شناختند. پیامبر بسیار می فرمود: «حسن از من و من از اویم. هر کس او را دوست بدارد، خدا دوستش خواهد داشت». پیامبر (صلی الله علیه و آله) همواره امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را بر دوش خود سوار می کرد و می فرمود: «به خدا قسم شما دو نفر (حسن و حسین) را گرامی می دارم؛ زیرا خدا شما را گرامی داشته است».

و نیز همواره می فرمود: «حسن (علیه السلام) گل خوشبوی من است». و می فرمود: «پروردگارا! من او را دوست دارم، پس تو هم او و هر که او را دوست دارد، دوست بدار». و نیز می فرمود: «هر که مرا دوست دارد، باید او را دوست بدارد».

ابراز محبت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به امام حسن (علیه السلام) تا جایی بود که همواره مردم او را در آغوش پیامبر می دیدند. گاهی که پیامبر بالای منبر مشغول سخنرانی بود. با دیدن امام حسن (علیه السلام) سخنش را قطع می کرد و از منبر به زیر می آمد، سپس او را در آغوش می گرفت و به او محبت می کرد. همواره او را می بوسید و سه مرتبه این سخن را تکرار می کرد: «خداوندا! من او را دوست دارم و هر که او را دوست بدارد نیز دوست خواهم داشت».

روزی در نماز جماعت، پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سجده رفت و سجده را طولانی کرد تا جایی که بعضی از نمازگزاران شگفت زده شدند. وقتی نماز تمام شد، از ایشان پرسیدند: ای رسول خدا، سجده را به اندازه ای طولانی کردید که ما فکر کردیم در سجده بر شما وحی نازل شده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: خیر! وحی بر من نازل نشد، ولی فرزندم حسن (علیه السلام) بر دوش من رفته بود و می خواستم او خود پایین بیاید. از همین رو، صبر کردم و سجده ام طولانی شد.

این ابراز محبت تا جایی بود که گاه تعجب دیگران را بر می انگیخت و از خود می پرسیدند چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) این اندازه حسن (علیه السلام) و برادرش حسین (علیه السلام) را دوست می دارد. این در حالی است که پیامبر جز حسن و حسین (علیهم السلام)، نوه های دیگری نیز داشت، ولی به آن ها این اندازه علاقه نشان نمی داد!

پیامبر (صلی الله علیه و آله) در پاسخ پرسش کنندگان می فرمود: «این دو (حسن و حسین) دو گل خوشبوی من در دنیا هستند». بارها در کوچه های مدینه پیامبر (صلی الله علیه و آله) را می دیدند که حسن (علیه السلام) را بر دوش راست و حسین (علیه السلام) را بر دوش چپ خود سوار کرده بود. ابوبکر حضرت را دید و گفت: «ای رسول خدا! بردن هر دوی آن ها برای شما دشوار است. یکی از آن ها را به من بدهید.» پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هم مرکب آن ها مرکب خوبی است و هم خود این دو خوب سوارکارانی هستند. البته پدرشان از این دو بهتر و برتر است». سپس فرمود: «ای مسلمانان! آیا شما را به کسی که جدّ و جدّه اش بهترین مردمند، سفارش بکنم!» گفتند: آری! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: حسن و حسین (علیهم السلام) که جدشان آخرین پیامبران و جده شان حضرت خدیجه (علیهاالسلام) دختر خویلد بانوی زنان بهشت است». دوباره فرمود: «بگویم چه کسی پدر و مادرش بهترین بندگان خدا هستند؟» گفتند: «بلی!» فرمود: «حسن و حسین (علیهم السلام) که پدرشان علی بن ابی طالب و مادرشان فاطمه (علیهاالسلام) دختر پیامبر است». باز پرسید: «آیا شما را به کسی که عمه و عمویشان بهترین مردم هستند سفارش بکنم؟ گفتند: «بلی یا رسول الله! فرمود: حسن و حسین (علیهم السلام) عمویشان جعفر بن ابی طالب و عمه شان امّ هانی دختر ابی طالب است». سپس پرسید: «آی مردم! آیا می خواهید بدانید خاله و دایی چه کسانی از همه بهترند؟» عرض کردند: بلی! فرمود: «حسن و حسین (علیهم السلام) دایی شان قاسم پسر رسول خدا و خاله شان زینب دختر رسول خداست».

آن گاه دست به دعا برداشت و فرمود: «خداوندا! تو می دانی که حسن و حسین (علیهم السلام) بهشتی اند. پدرشان در بهشت، مادرشان در بهشت، جد و جده شان در بهشت، عمه و عمویشان در بهشت و خاله و دایی شان در بهشت هستند. پس هر کس آن دو را دوست دارد، بهشتی و هر کس دوست داران آن ها را هم دوست بدارد، بهشتی است».

نوشته اند روزی حضرت زهرا (علیهاالسلام) مشغول پختن غذا بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خانه ایشان آمد و با فاطمه (علیهاالسلام) مشغول صحبت شد. علی (علیه السلام) نیز در گوشه ای کنار حسین (علیه السلام) خوابیده بود.در این هنگام، حسن (علیه السلام) بیدار شد و به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «پدر! تشنه ام». حضرت او را در آغوش گرفت و کنار شترش که شیرده بود برد. سپس شیر آن را دوشید و خواست که به او بنوشاند که حسین (علیه السلام) نیز بیدار شد و ابراز تشنگی کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: فرزندم! برادرت از تو بزرگ تر است و پیش از تو از من آب خواسته است. نخست به او شیر بنوشانم. ولی حسین خردسال (علیه السلام) نیز، کودکانه درخواست آب کرد. در این حال، فاطمه (علیهاالسلام) عرض کرد: «پدر! گویا حسن (علیه السلام) را بیش تر از حسین (علیه السلام) دوست می دارید؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: خیر! هر دوی آنها نزد من یکسان اند، ولی اول حسن (علیه السلام) درخواست آب کرده است. دخترم! من و تو این دو و آن کسی که خوابیده (علی علیه السلام) در بهشت در یک مرتبه و در یک جایگاه خواهیم بود.

گاه حسن (علیه السلام) در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) خطبه می خواند، از منبر بالا می رفت و بر گردن آن حضرت سوار می شد و پاهای خود را روی دوش پیامبر (صلی الله علیه و آله) آویزان می کرد؛ به گونه ای که برق خلخال پای او دیده می شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) همچنان به خطبه اش ادامه می داد تا این که از منبر پایین می آمد.

 
امیر المؤمنین (علیه السلام)
گاه پیش می آمد که امام علی (علیه السلام) دستور می‌داد که امام حسن (علیه السلام) در حضور وی به قضاوت بپردازد. سپس با دیدن تیزهوشی و تیز بینی امام حسن (علیه السلام) در مسائل، وی را با پیامبران الهی (علیه السلام) می سنجید و می فرمود: «ای مردم! پسرم حسن می داند همان چیزی را که خدا به سلیمان بن داود آموخته بود».

 
امام مجتبی (علیه السلام) درباره خود
روزی امام حسن (علیه السلام) وارد مسجد شد. مجلسی شلوغ و پر ازدحام بود. معاویه بالای منبر نشسته بود و سخن می پراکند. امام جای خالی نیافت و ناگزیر نزدیک پای معاویه که بالای منبر بود، نشست. معاویه با دشنام به علی (علیه السلام) سخنش را آغاز کرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: «من از عایشه در شگفتم که مرا در خور خلافت ندیده است و فکر می کند که این جایگاه، حق من نیست.» سپس با حالتی تمسخرآمیز گفت: زن را به این سخنان چه کار؟ خدا از گناهش بگذرد. آری! پدرِ این مرد - با اشاره به امام مجتبی (علیه السلام) - در کار خلافت با من سر ستیز داشت، خدا هم جانش را گرفت.

امام مجتبی (علیه السلام) فرمود: ای معاویه! آیا از سخنان عایشه تعجب می کنی؟ معاویه گفت: بله به خدا! امام فرمود: می خواهی عجیب تر از آن را برایت بگویم؟ گفت: بگو، امام در مقام ترسیم جایگاه خود پاسخ داد: «عجیب تر از آن که عایشه تو را قبول ندارد، این است که من پای منبر تو و نزد پای تو بنشینم».

 

امام حسین (علیه السلام)
پس از شهادت امام مجتبی (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام) هر شب جمعه بر مزار او می رفت و این گونه با برادر سخن می گفت: «چگونه سر و بدن خود را خوشبو کنم در حالی که بدن تو در زیر خاک است. چگونه از دنیا بهره گیرم در حالی که هر آنچه به تو نزدیک است نزد من محبوب است. هرگاه کبوتری بانگ زند و باد شمال و جنوب به وزش در آید، بر تو خواهم گریست. تا وقتی بر درخت های حجاز شاخه ای جوانه می زند چشمانم از اشک بر تو خشک نخواهد شد. گریه ام طولانی و اشکم جاری است که تو از من دوری و مزارت نزدیک و غریب. دیواره های قبر، تو را در بر گرفته که هر کس زیر خاک است غریب است. او که رفته خوشحال و این که مانده غمگین است. غارت زده آن کسی نیست که دارایی اش را به تاراج برده اند، غارت زده کسی است که برادرش را زیر خاک پوشانده اند».

 
امام صادق (علیه السلام)
امام صادق (علیه السلام) درباره جایگاه امام مجتبی (علیه السلام) فرمود: «حسن بن علی (علیه السلام) عابدترین و زاهدترین و برترین فرد روزگار خود بود. هنگامی که به حج می رفت با پای پیاده می رفت و حتی بارها با پای برهنه از مدینه به سوی مکه روانه می شد. به هنگام یادِ مرگ و قبر و بر انگیخته شدن در روز رستاخیز و به دست گرفتن نامه اعمال به سختی می گریست. هرگاه سخن از گذشتن از صراط و عرضه اعمال به خداوند به میان می آمد، آن چنان ناله می زد که همگان برای حال او نگران می شدند. وقتی برای نماز به پا می خاست و در برابر پروردگار می ایستاد، تمام بدنش از ترس خدا می لرزید. آن گاه که یاد بهشت و جهنم می افتاد نگرانی عجیبی سراپایش را فرا می گرفت و به سان انسان عقرب گزیده ناله می کرد و به خود می پیچید. از خدا بهشت را می خواست و از جهنمش دوری می گزید. اعمال و رفتار او به گونه ای بود که هر بیننده ای را به یاد خدا می انداخت. سخنی راست، درست و شیوا داشت. هرگاه قرآن، مؤمنان را خطاب می کرد که «یا أیّها الَّذین آمنوا…» پاسخ می گفت: «لَبیک اللّهم لَبیک».

 

محمد بن حنفیه
وی پس از شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) بر مزار ایشان، حاضر می شد و با اندوه می گفت: «خدای تو را رحمت کند، ای ابا محمد! همان گونه که زندگانی ات سبب سربلندی و افتخار ما بود، شهادتت نیز به همان اندازه سنگین و کمرشکن بود. چه روح بزرگواری داشتی و چه پر برکت بود آن بدن که کفن آن را در بر گرفت. آری! چگونه چنین نباشد که تو فرزند هدایت بودی و هم پیمان پرهیزکاری. در دامن اسلام پرورش یافته بودی و از سینه ایمان شیر نوشیده بودی، تو آن همه پیشینه درخشان و مراتب بزرگ را به نام خود رقم زدی…».

 
عبدالله بن عباس
هرگاه ابن عباس می دید که امام حسن یا امام حسین (علیهم السلام) می خواهند بر مرکب خود سوار شوند، جلو می رفت و رکاب ایشان را می گرفت و پارچه روی مرکب و لباس امام را می تکاند و آنان را بدرقه می کرد. «مدارک بن زیاد» با دیدن این صحنه، او را سرزنش کرد. ولی ابن عباس با تندی گفت: «ای نادان و بی خرد! هیچ می دانی اینان کیستند؟! اینان فرزندان رسول خدایند! آیا این نعمت خدا نیست که بر من ارزانی شده است تا رکاب آن دو بزرگوار را بگیرم و بر مرکب سوارشان سازم و لباس شان را مرتب نمایم؟.»

 
انس بن مالک
انس ابن مالک نیز درباره امام حسن (علیه السلام) گفته است: «کسی به پیامبر (صلی الله علیه و آله) شبیه تر از حسن بن علی (علیه السلام) نبود».

 
عایشه
عایشه می گفت: «هر کس می خواهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را ببیند به این پسر نگاه کند». او می گفت: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را می دیدم که حسن (علیه السلام) را به سینه می چسبانید و می فرمود: «بار خدایا! این پسر من است. او را دوست دارم. تو نیز او را دوست بدار و هر کسی که او را دوست می دارد، دوست بدار».

 
ابوهریره
ابوهریره می گفت: «هرگاه حسن بن علی (علیه السلام) را می دیدم، اشک از دیدگانم سرازیر می شد؛ زیرا روزی او را دیدم که می دوید و خود را در دامان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می انداخت. در آن حال، رسول خدا او را در آغوش می فشرد و در دهان حسن (علیه السلام) می فرمود: خدایا من او را دوست دارم و نیز هر که او را دوست بدارد، دوست دارم».

 
سعد بن ابی وقاص
سعد می گوید: «نزد رسول خدا بودم و حسن و حسین (علیهماالسلام) پیش روی او بازی می کردند. عرض کردم: ای رسول خدا! آیا این دو را دوست می داری؟ فرمود: چگونه این دو را دوست نداشته باشم که این ها گل های خوشبوی من در دنیا هستند و من آن ها را می بویم».

 
ابوبکر
ابوبکر درباره امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) گفته است: «حسن و حسین را دیدم، در حالی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نماز می خواند و آن دو بر پشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) سوار شده بودند. رسول خدا آن دو را با دست خود نگه داشت و آنان را به آهستگی بر زمین گذارد که برخیزند و آنان به راحتی بر زمین ایستادند. وقتی نمازش به پایان رسید، آن دو را در دامان خود نشانید و نوازش کرد و فرمود: «این دو پسر، دو گل خوشبوی من در این دنیایند».

 
معاویه بن ابی سفیان
امام مجتبی (علیه السلام) در جنگ های بسیاری شرکت کرده و دلاوری های بسیاری از خود نشان داده بود. معاویه درباره دلاوری های او می گفت: «او فرزند کسی است که به هر کجا می رفت، مرگ نیز همواره، به دنبالش بود (کنایه از این که نترس بود و از مرگ نمی هراسید)».

وقتی خبر شهادت امام به گوش معاویه رسید، او از خوشحالی بی اختیار قهقهه زد و سپس تکبیر گفت و سجده شکر به جای آورد؟! حاضران نیز برای خوشایند او پیروی کردند و به خاک افتادند. ولی فاخته همسر معاویه از شادمانی پوچ او تعجب کرد و کلمه استرجاع را بر زبان آورد و گریست.

نوشته اند وقتی ابن عباس نزد معاویه رفت معاویه از او پرسید: «ابن عباس! آیا ابو محمد (علیه السلام) در گذشت؟» گفت: بله خدایش رحمت کند. خبر تکبیر گفتن و اظهار شادمانی تو نیز به من رسید، ولی به خدا سوگند مرگ او جلوی مرگ تو را نخواهد گرفت و کوتاهی عمر او بر عمر تو نخواهد افزود». معاویه سرش را پایین انداخت و دوباره با لحن حق به جانبی گفت: تو از این پس بزرگ قبیله خود هستی. ولی ابن عباس باز هم او را سر افکنده کرد و گفت: تا زمانی که حسین بن علی (علیه السلام) زنده است، من هرگز بزرگ قبیله ام نیستم.

 

مروان بن حکم

از جمله خصلت های پسندیده امام، بردباری و شکیبایی بود. این بردباری تا جایی بود که مروان بن حکم - دشمن سرسخت امام - مدّت ها پس از شهادت ایشان با حالتی اندوهگین در مورد ایشان سخنانی مبنی بر تأثر از جای خالی ایشان گفته بود. همگان می دانستند که او همواره با امام دشمنی داشت. اما از آنجا که سعه وجودی آن بزرگوار به حدی بود که دشمن نیز به تمجید آن لب می گشود، در پاسخ آنانی که به او می گفتند: تو که تا دیروز با او دشمن بودی، پاسخ داده بود: «او کسی بود که بردباری اش با کوه ها سنجیده نمی شد».

 

پی نوشت ها:
1. سوره احزاب (33) آیه 33.

2. بحار الانوار، ج 43، ص 306.

3. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 27.

4. همان، ص 25.

5. کشف الغمة، ج 2، ص 190.

6. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 25.

7. همان، ص 24.

8. همان، ص 25؛ بحارالانوار، ج 43، ص 264.

9. بحارالانوار، ج 43، ص 302.

10. سلیم بن قیس، اسرار آل محمد (صلی الله علیه و آله)، ص 401.

11. همان، ص 405.

12. مناقب آل ابی طالب (علیه السلام)، ج 4، ص 10.

13. میرزا محمد تقی سپهر، ناسخ التواریخ، ج 2، ص 293.

14. بحار الانوار، ج 44، ص 151.

15. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 50.

16. بحار الانوار، ج 43، ص 331.

17. مروج الذهب، ج 2، ص 3؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 200.

18. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 400.

19. بحار الانوار، ج 43، ص 301.

20. حیاة امام الحسن بن علی (علیه السلام)، ج 1، ص 67.

21. علی المتقی بن حسام الدین هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج 7، ص 104.

22. بحار الانوار، ج 43، ص 266.

23. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 383.

24. محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 25.

25. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 73.

26. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 44.

27. مروج الذهب، ج 3، ص 8.

28. ابن قتیبة الدینوری، الامامة و السیاسة، ص 197.

29. هاشم معروف الحسینی، ائمة اثنی عشر، ج 1، ص 506.

 نظر دهید »

ممد نبودی ببینی.....

03 خرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

  خرمشهر آزاد شد

در ساعت ۲ بعد از ظهر روز ۳ خرداد ۱۳۶۱ پس از ۳۴ روز نبرد بی‌امان، خرمشهر به طور کامل از اشغال نظامیان عراق خارج شد و عملیات بیت‌المقدس که در دهم اردیبهشت این سال آغاز شده بود، به پیروزی رسید.
 

در حالی که اشغال خرمشهر توسط عراق به عنوان آخرین و مهم‌ترین برگ برنده این کشور برای وادار ساختن ایران به شرکت در هر گونه مذاکرات صلح تلقی می‌شد، آزادسازی این شهر می‌توانست سمبل تحمیل اراده سیاسی جمهوری اسلامی ایران بر نیروهای متجاوز و اثبات برتری نظامی‌اش باشد. بر همین اساس، با توجه به اینکه منطقه عمومی غرب کارون آخرین منطقه مهمی بود که همچنان در اشغال عراق قرار داشت، از یک سو فرماندهان نظامی ایران برای انجام عملیات در این منطقه اشتراک نظر داشتند، و از سوی دیگر عراق نیز که طراحی عملیات آزادسازی خرمشهر را پس از عملیات فتح‌المبین قطعی و مسجل می‌پنداشت، با در نظر گرفتن اهمیت این شهر و جایگاه آن در دفاع از بصره، به ضرورت حفظ این منطقه معتقد بود. از این رو، بلافاصله پس از اتمام عملیات فتح‌المبین، در حالی که قوای ارتش عراق در منطقه عمومی خرمشهر تقویت می‌شد، به تمام یگان‌های تحت امر قرارگاه مرکزی کربلا دستور داده شد تا ضمن بازسازی و تجدید قوا، به شناسایی و طراحی عملیات بپردازند.

 

در چنین شرایطی بود که عملیات بیت‌المقدس با هدف آزادسازی جاده اهواز - خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز و آبادان از برد توپخانه دشمن در ۳۰ دقیقه بامداد روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ با قرائت رمز عملیات «بسم‌الله الرحمن الرحیم. بسم‌الله القاسم ‌الجبارین، یا علی ابن ابی‌طالب» از سوی فرماندهی مشترک آغاز شد.

 

شهید آیت‌الله صدوقی و آیت‌الله مشکینی نیز که در کنار فرماندهان سپاه و ارتش در قرارگاه کربلا حضور داشتند، هر یک به طور جداگانه، پیام‌هایی را به وسیله بی‌سیم خطاب به رزمندگان اسلام قرائت کردند.

 

عملیات بیت‌المقدس را به چهار دوره زمانی به شرح زیر می‌توان تقسیم کرد:

مرحله اول: در محور قرارگاه قدس (شمال کرخه کور) به دلیل هوشیاری دشمن و وجود استحکامات متعدد، پیشروی نیرو‌ها به سختی امکان‌پذیر بود و در این میان تنها تیپ‌های ۴۳ بیت‌المقدس و ۴۱ ثارالله موفق شدند از مواضع دشمن عبور کرده و منطقه‌ای در جنوب رودخانه کرخه کور را به عنوان «سرپل» تصرف کنند. عدم پوشش جناحین این یگان‌ها باعث شده بود که فشار شدید دشمن بر آن‌ها وارد شود.

 

در محور قرارگاه فتح، یگان‌های خودی ضمن عبور از رودخانه به سرعت خود را به جاده اهواز – خرمشهر رسانده و به ایجاد استحکامات و جلوگیری از نقل و انتقالات و تحرکات دشمن در جاده مذکور پرداختند. در محور قرارگاه نصر، به دلیل تاخیر در حرکت و وجود باتلاق در کنار جاده اهواز – خرمشهر و همچنین تمرکز دشمن در شمال خرمشهر، نیروهای این قرارگاه نتوانستند به اهداف مورد نظر دست یافته و با قرارگاه فتح الحاق کنند. الحاق کامل قرارگاه نصر با قرارگاه فتح و همچنین تصرف اهداف مرحله اول قرارگاه قدس در دستور کار عملیات شب دوم قرار گرفت که با انجام آن تا حدودی اهداف مورد نظر محقق شد، لیکن برخی رخنه‌ها همچنان باقی بود تا اینکه سرانجام پس از پنج روز، جاده اهواز – خرمشهر از کیلومتر ۶۸ تا کیلومتر ۱۰۳ تثبیت و کلیه رخنه‌ها ترمیم شد.

 

مرحله دوم: در این مرحله آزادسازی خرمشهر از دستور کار عملیات خارج و تصمیم گرفته شد که قرارگاه‌های فتح و نصر از جاده اهواز - خرمشهر به سمت مرز پیشروی کنند و قرارگاه قدس نیز ماموریت یافت تا به صورت محدود برای تصرف «سرپل» در جنوب کرخه کور اقدام نماید و سپس آن را گسترش دهد.

 

عملیات در این مرحله در ساعت ۲۲:۳۰ روز ۱۳۶۱/۲/۱۶ آغاز شد. نیروهای قرارگاه فتح در‌‌‌ همان ساعات اولیه به جاده مرزی رسیدند. یگان‌های قرارگاه نصر نیز با اندکی تاخیر و تحمل فشارهای دشمن، به مرز رسیده و با قرارگاه فتح الحاق کردند. دشمن با مشاهده جهت پیشروی نیروهای ایران به طرف مرز، لشکر‌های پنج و شش خود را به عقب کشاند. به نظر می‌رسید این عقب‌نشینی با دو هدف انجام شده باشد: یکی جلوگیری از محاصره و انهدام این لشکر‌ها، و دیگری تقویت هر چه بیشتر خطوط پدافندی بصره و خرمشهر.

 

در پی این عقب‌نشینی که از ساعات اولیه روز ۱۳۶۱/۲/۱۸ آغاز شده بود، نیروهای قرارگاه قدس ضمن تعقیب نیروهای دشمن، تعدادی از آن‌ها را که از قافله عقب مانده بودند، به اسارت خود درآوردند و در نتیجه جاده اهواز – خرمشهر (تا انتهای جنوب منطقه‌ای که توسط قرارگاه نصر به عنوان «سرپل» تصرف شده بود) و نیز مناطقی همچون جفیر، پادگان حمید و هویزه آزاد شدند.

 

مرحله سوم: در این مرحله، قرارگاه نصر ماموریت یافت تا حرکت خود را به سمت خرمشهر آغاز نماید. نیروهای عمل‌کننده که متشکل از چهار تیپ مستقل سپاه پاسداران و دو تیپ ارتش بودند، در آخرین ساعات روز ۱۳۶۱/۲/۱۹ عملیات خود را آغاز کردند؛ اما به دلیل هوشیاری دشمن و تمرکز نیرو در خطوط پدافندی‌اش، نیروهای خودی در انجام ماموریت خود توفیق نیافتند. تکرار این عملیات در روز بعد نیز به شکست انجامید. به همین خاطر تصمیم گرفته شد تا برای انجام عملیات نهایی فرصت بیشتری به یگان‌ها داده شود. همچنین مقرر شد دو تیپ المهدی (عج) و امام سجاد (ع) از قرارگاه فجر نیز در حرکت بعدی استفاده شود.

 

مرحله چهارم: سرانجام در ساعت ۲۲:۳۰ اول خرداد ۱۳۶۱ تلاش برای آزادسازی خرمشهر با رمز «بسم الله القاسم الجبارین یا محمد بن عبدالله (ع)» آغاز شد، در برابر تک سریع و غافلگیرانه، نیروهای عراقی دچار وحشت و سرگردانی شدید شدند و نتوانستند واکنش مهمی از خود نشان دهند و ارتباط یگان‌های دشمن با یکدیگر قطع شد. فرار افسران و درجه‌داران و سربازان عراقی از منطقه خرمشهر گویای از هم پاشیدگی سازمان یگان‌های دشمن بود.

 

در روز دوم خرداد نتیجه پیکار بسیار درخشان بود و قرارگاه کربلا به هدف خود که احاطه کامل خرمشهر بود، رسید. تعداد اسرای عراقی در این روز از ۲۸۳۰ نفر تجاوز کرد و یگان‌هایی از دشمن که در منطقه بین نهر عرایض و شلمچه مستقر بودند، به میزان زیاد منهدم شدند. با وجود حضور گسترده هواپیماهای عراقی در آسمان منطقه، عقابان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش در پشتیبانی از یگان‌های رزمنده، در صحنه عملیات بیت‌المقدس حضوری فعال داشتند و با بمباران پل شناور عراقی‌ها بر روی شط العرب و مناطق تجمع آنان در آن سوی رودخانه، نقش ارزنده‌ای در آزادسازی خرمشهر ایفا کردند.

 

در اواخر روز دوم خرداد، قرارگاه کربلا پس از بررسی آخرین وضعیت، تصمیم گرفت تا نیرو‌ها با ورود به شهر، آن را از وجود نیروهای عراقی پاک گردانند. و در سه بامداد روز سوم خرداد واحدهایی از رزمندگان ایران به آن سوی رودخانه وارد شدند. از طرف دیگر جمعی از نیروهای عراقی با استفاده از تاریکی شب و قایق اقدام به فرار کردند که تعدادی از این قایق‌ها توسط تکاوران نیروی دریایی هدف قرار گرفت و سرنشینان آن‌ها غرق شدند.

 

نیروهای عراقی از ساعت سه و پنجاه دقیقه بامداد تا نیم بعدازظهر روز سوم خرداد از سمت شلمچه سه بار اقدام به پاتک کردند و تلاش نمودند تا از طریق جاده شلمچه – خرمشهر حلقه محاصره خرمشهر را بشکنند، اما هر بار با پایداری و مقاومت دلاورانه رزمندگان ایرانی مواجه شدند و با دادن خساراتی عقب‌نشینی کردند.

 

در ساعت ۱۱ صبح روز سوم خرداد در حالی که درگیری شدیدی بین قوای ایرانی و نیروهای عراقی در شمال نهر «خین» جریان داشت و دشمن در فکر شکستن حلقه محاصره خرمشهر بود، رزمندگان ایرانی از جناح غرب و خیابان کشتارگاه وارد شهر شدند. ناحیه گمرک خرمشهر در کنار اروند اندکی مقاومت کرد که آن هم به سرعت در هم شکسته شد. در ساعت ۱۲ قوای ایران از سمت شمال و شرق وارد شهر شدند و نیروهای متجاوز بعثی که ۲۴ ساعت در محاصره کامل قرار داشتند، راهی جز اسارت یا فرار و یا کشته شدن نداشتند. بدین جهت واحدهای عراقی گروه گروه به اسارت نیروهای ایرانی در آمدند.

 

در ساعت دو بعدازظهر، خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم جمهوری اسلامی ایران بر فراز «مسجد جامع» و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز درآمد. بدین ترتیب این شهر مقاوم که پس از ۳۵ روز پایداری و مقاومت در چهار آبان ۱۳۵۹ به اشغال دشمن درآمده بود، پس از ۵۷۸ روز (۱۹ ماه) اسارت، آزاد شد.

 

 

منبع:

 

شرح کامل عملیات بیت‌المقدس، سایت جامع فرهنگی شهید آوینی

 نظر دهید »

معنای رمضان چیست؟

27 اردیبهشت 1397 توسط مدیر النفیسه

معنای رمضان چیست؟

«رمضان» در لغت از «رمضاء» به معنای شدت حرارت گرفته شده و به معنای سوزانیدن می باشد.

چون در این ماه گناهان انسان بخشیده می شود، به این ماه مبارک رمضان گفته اند.

پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «انما سمی الرمضان لانه یرمض الذنوب؛
ماه رمضان به این نام خوانده شده است، زیرا گناهان را می سوزاند.»

?مفردات الفاظ ص 209
?بحارالانوار، ج 55، ص 341

 نظر دهید »

آیا روزه، فقط امساک از خوردن و آشامیدن است؟

27 اردیبهشت 1397 توسط مدیر النفیسه

آداب روزه
آیا روزه، فقط امساک از خوردن و آشامیدن است؟

معنای روزه فقط خودداری و امساک از خوردن و آشامیدن نمی‌باشد.
از معاصی هم باید خودداری کرد. این از آداب اولیه روزه می‌باشد که برای مبتدی‌ها است.

آداب روزه برای مردان الهی که می‌خواهند به معدن عظمت برسند، غیر از این می‌باشد.
شما اقلا به آداب اولیه روزه عمل نمایید

و همان‌طور که شکم را از خوردن و آشامیدن نگه می‌دارید،
چشم و گوش و زبان را هم از معاصی بازدارید.

در غیر این‌صورت اگر روزه شما صحیح شرعی باشد، مقبول الهی نبوده، بالا نمی‌رود.
اقلا به این آداب ظاهری صوم پایبند باشید.

امام خمینی، کتاب جهاد اکبر، صص 38 - 41

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 36
  • 37
  • 38
  • ...
  • 39
  • ...
  • 40
  • 41
  • 42
  • ...
  • 43
  • ...
  • 44
  • 45
  • 46
  • ...
  • 61
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • مدیر النفیسه
  • زفاک

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 8
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 16
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 27
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس