هرگز چیزی را برای موقع بخصوص نگذار
هرگز چیزی را برای موقع بخصوص نگذار
بعد فوت خواهرم جهت مراسم تدفین منزلش بودم. شوهرش از داخل کمد بسته ای به من داد و گفت: این پیراهنی ابریشمی و بسیار زیباست که قیمتی نجومی دارد. ژانت آنرا از نیویورک خرید، هرگز نپوشید و برای موقعی بخصوص کنار گذاشت. گمان میکنم آن موقع فرا رسیده است. پیراهن را از من گرفت و با وسایل مورد نیاز دیگر روی تخت گذاشت تا پیش مدیر بنگاه کفن و دفن ببرد. با تاسف دستی روی پیراهن نرم کشید و گفت: هرگز چیزی را برای موقع بخصوص نگذار. هر روز که زنده ای، زمانی بخصوص است.
زمان برگشت در هواپیما حرف های شوهر ژانت را مرور کردم. یاد تمام آنچه خواهرم انجام نداده، ندیده یا نشنیده بود افتادم. و یا کارهایی که بدون آنکه فکر کند منحصر به فرد هستند، انجام داده بود. حرف های شوهر خواهرم مرا متحول کرد. اکنون بیشتر کتاب می خوانم، کمتر گردگیری می کنم. توی ایوان می نشینم و از منظره ی طبیعت لذت می برم، بدون اینکه علف های هرز باغچه کفرم را در بیاورند. اوقات بیشتری را با خانواده و دوستانم سپری می کنم و اوقات کمتری را صرف جلسات می کنم.
سعی میکنم از تمام لحظات زندگی لذت ببرم و قدرش را بدانم. هرگز چیزی را نگه نمی دارم. غذا را در ظروف نفیس استفاده می کنم، بهترین لباس هایم را می پوشم. عطرهای گرانم را برای مواقع بخصوص نگه نمی دارم، کاری را به تعویق نمی اندازم، از کاری که شادی به زندگی ام می آورد، امتناع نمی کنم. هر روز صبح که چشمانم را باز می کنم، با خود می گویم: امروز منحصر به فرد است. در واقع هر دقیقه، هر نفس موهبتی از جانب پروردگار محسوب می شود.
✍ رزا هرفورد