سلفی با زلزله!
سلفی با زلزله!
- در حاشیه رفتار زشت برخی از مردم و مدیران حاضر در مناطق زلزله زده، مسعود ماهینی در نیشخط منتشر کرد.
سلفی با زلزله!
- در حاشیه رفتار زشت برخی از مردم و مدیران حاضر در مناطق زلزله زده، مسعود ماهینی در نیشخط منتشر کرد.
فکر نکنید چون دیگر زن و شوهر هستید و چندین سال از زندگی مشترکتان میگذرد، باید نسبت به وضع ظاهرتان بیخیال شوید…!
چرا که در روایات اسلامی هم نسبت به این که هر کدام از زن و شوهر خودش را برای همسرش آراسته کند، تاکیدات و سفارشات بسیار فراوانی وجود دارد.
پس بهتر است که دست از شوریدگی و نا مرتب بودن بردارید، موهایتان را ژولیده و درهم رها نکنید، به خودتان برسید!
همسرتان مطمئنا شما را همان گونه که هستید دوست دارد، با این حال چرا سعی نمیکنید خود را به بهترین شکل نشان دهید؟
به این ترتیب به او نشان میدهید که حضور او و تاثیری که بر او میگذارید برایتان مهم است.
در این روزها باید کسی باشد
که بی خبر به خانه اش بروی،
کسی که بدون دغدغه ای از خانه ی نامرتبش با لبخند به استقبالت بیاید،
برایت چای تازه ای دم کند،
کنار تنهاییت بنشیند و در سکوت منتظر شنیدن حرف هایت شود،
در این روزها باید کسی باشد
که دستی روی شانه ی تنهاییت بنشاند
کسی که روزهای بارانی نگرانت شود
که چترت را جا نگذاری
که لباس گرم بپوشی
کسی که از راه دور برای دیدنت بیاید،
بوسه ای بر پیشانیت بزند
آرامش را مهمان دلت کند .
کارم را که عوض کردم سرم خیلی شلوغ شد. دیگر روز تعطیل برایم معنا نداشت. صبح خیلی زود میرفتم و شب وقتی برمیگشتم در خانه هم باید به تلفنها و ایمیلها جواب میدادم. برای هر دویمان سخت بود. اما هر دو میدانستیم که داریم برای زندگیمان تلاش میکنیم و خیلی زود این همه پرکاری و شلوغی تمام میشود. انصافاً خوب با همه چیز کنار میآمد و خیلی از کارهای خانه به گردن او افتاده بود. دو هفته به این شکل گذشت تا اینکه آخر هفته به مهمانی دوستهای قدیمی او دعوت شدیم. هر سال همین موقعها دوستان دوران مدرسۀ او با همسر و بچههایشان دور هم جمع میشوند. سالهای قبل همیشه ما برای این مهمانی آماده بودیم و من به واسطۀ این دورهمیها دوستان خوبی پیدا کرده بودم. اما این بار هیچجوره نمیتوانستم در مهمانی باشم. در گروه تلگرام از همه عذرخواهی کردم و به او گفتم که میتواند بدون من به مهمانی برود. اول قبول نکرد، اما میدانستم ته دلش یکجور تفریح میخواهد و حوصلهاش از این همه کار سر رفته. خلاصه اینکه آخر هفته آمد و من سر کار بودم و او مهمانی. کمی زودتر از او به خانه رسیدم. تلگرام را که باز کردم، در گروه خانمها، کسی نبود که به من متلکی نینداخته باشد. «والا تو خیلی دل داری که شوهرتو تنها فرستادی مهمونی»، «وای مهمونی بی تو برای ما اصلاً صفا نداشت اما فکر کنم به شوهرت خیلی خوش گذشت»، «از این به بعد مردا دوست دارن بدون ما برن مهمونی، تو یادشون دادی». گیج و مبهوت بودم. تا وقتی که برسد هزار فکر و خیال به سرم زد. از اینکه گذاشته بودم تنهایی برود مهمانی پشیمان بودم. وقتی رسید بیحوصله و کسل بودم و از او خواستم که تمام اتفاقات مهمانی را ثانیهبهثانیه برایم تعریف کند. او هم خسته بود اما شروع به تعریف کرد. در میان حرفهایش مدام میگفت: «تو اگر بودی این اتفاق نمیافتاد، تو اگر بودی ما حتماً بازی را میبردیم، تو اگر بودی بلد بودی بچهها را سرگرم کنی، تو اگر بودی…» نمیدانم چرا اما خیالم راحت شده بود. از فکرهایم شرمنده بودم و به این فکر میکردم چه چیزی مهمتر از این است؟ من به او اعتماد دارم.
کودک زیر ١٨ ماه وقتی بیدار است باید تمام مدت، فردی درگیر بازی و تحریک ذهنی او شود که بهتر است آن شخص مادر باشد.
کودکی که چنین توجهی را نمی گیرد هم در ثانیه میلیونها کانشکن مغزی را از دست خواهد داد هم در بزرگسالی مهرطلب، برتری طلب یا انزواطلب خواهد شد.