مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

حمایت از "کالای ایرانی" تجربه حس شیرینی واقعی "خود باوری" است...

26 فروردین 1397 توسط مدیر النفیسه

بارها شنیده ایم ‌برخی مداوم می‌گویند کیفیت را بالا ببرید، تا ما ساخت ایران بخریم.
این استدلال اشکالاتی دارد چون اگر کیفیت قابلیت رقابت داشت، که دیگر به ما توصیه نمی کردند!
حمایت برای این است که کیفیت پایین است، باید حمایت کنیم تا به کیفیت قابل رقابت برسد(جدای از عوامل موثر دیگر مثلا اصلاح و اجرای قانون حمایت از مصرف کننده). در غیر این‌ صورت ورشکست می‌شوند و هیچ وقت به آن هدف نمی‌رسیم.

گاندی وقتی به مردم هند گفت پارچه هندی بخرید، منظورش این بود که بجای پارچه‌ اعلای انگلیسی، گونی‌بافت هند بخرید. هرچند ممکن است بدن‌تان خارش بگیرد و زخمی شود ، اما عوضِ آن خودکفا می‌شویم!

حالا یه لحظه تصور کنید مردم هند به گاندی جواب می‌دادند:
شما ابتدا کیفیت گونی هندی را به سطح پارچه‌های منچستر برسانید، تا ما هم مبارزه بدون خشونت کنیم!

✍️ به طور کلی بحث اقتصاد مقاومتی و حمایت از کالای ایرانی نوعی کارکرد فرهنگی دارد. وقتی نگاه درون زا به داشته های عظیم ملی معطوف شد، یک حس شیرین خودباوری در مردم زنده می شود! حسی که عده ای مامور به فراموش شدنش بودند تا ایرانی جماعت پرمصرف‌ترین جماعت دنیا در استفاده از کالای لوکس خارجی شود و همواره دیگری را تحسین کند و بر طبل عزای نداری بکوبد!

شاید عمومی ترین عملی که ما می‌توانیم انجام دهیم تغییر نگاه‌مان به سمت داشته هاست. رقابت بر سر کشف، شناخت و معرفی ظرفیت ها… از جزئی‌ترین فرصت ها غافل نباشیم و از برجسته شدن تعلقات جناحی کم کنیم و همگی یک هدف واحد داشته باشیم!

حمایت از “کالای ایرانی” تجربه حس شیرینی واقعی “خود باوری” است…

 نظر دهید »

هرکس تنها به قاضی رود، راضی برگردد.

25 فروردین 1397 توسط مدیر النفیسه

همسرش را لِه و لَوَرده و کبود کرده است. هم جسمش را، و هم روح و روان و شخصیتش را.

بعد با پُز روشنفکرانه‌ی خاصی می‌گوید: زن‌های ایرانی مثلِ کشورهای‌های خاورمیانه‌اند. دموکراسی‌بردار نیستند. تا یک ذره فضا باز می‌شود و به آنها آزادی می‌دهی، سرکش و طغیان‌گر می‌شوند. یا شورش و انقلاب می‌کنند؛ یا تجزیه‌طلب می‌شوند، و یا اسلحه برمی‌دارند و به جانِ هم می‌افتند. حتما باید یک دیکتاتوریِ رضاخانی و آتاتورکی، یا مُعمّر قذافی و صدّامی بالایِ سرشان باشد. هم مدیریتشان کند، و هم اگر پایشان را کج گذاشتند با چماق تویِ سرشان بکوبد.

می‌گویم: راستَش من در تمام عمرم سه چهار تا زن بیشتر ندیده‌ام؛ مادر و خواهر و خاله و عمه و زن‌هایی از این دست. لذا نمی‌توانم در مورد تمام زنان ایرانی، از زنده و مرده و آمده و نیامده گرفته، تا آشنا و غریبه، این‌طور مثلِ تو محکم و کُلی حکم کنم. تازه‌شم همین چند زنِ زندگی من خیلی دموکرات‌تر از مردان زندگی‌ام بوده‌اند. اگر دموکراسی، یعنی رعایت حقوق بشر، و حق اظهار نظر و آزادیِ بیان و عمل دادن به همگان، و شفافیت خبری، و مدارا با خَلق، و پاسخگویی به اعضای جامعه؛ والّا زن‌های زندگیِ من خیلی دموکرات‌تر از مردها بوده‌اند.

اما برفرضِ محال که این کلی‌گوییِ تو درست باشد و زن‌های ایرانی مثل کشورهای خاورمیانه باشند؛ اما مگر دیکتاتوری‌های همیشه حاکم در تاریخِ این کشورها فرصت رفتارِ دموکراسی‌وار به مردمانشان داده بودند که انتظار داشته باشیم مردم یکهویی از فضای استبدادی به دموکراسی پَر بکشند. دموکراسی هم مثل هر چیز دیگری با تمرین به دست می‌آید.
اصلا مگر کشورهای دموکراتِ کنونی یک شَبِه این‌طوری شده‌اند. همین تاریخ سیصد چارصدساله کشورهای ژیگولوی غربی را بخوان. پر است از وحشی‌گری و قتل و غارت و برده‌داری و استعمار و زورگویی؛ و بعد تشکیل جامعه‌ی مدنیِ قلابی و جعلی که فقط رنگ‌ولعابی گول‌زننده از دموکراسی داشته، و بعد رسیدن به اوّلیات دموکراسی.

خلاصه آنکه، اول کمی فرصتِ تمرین و مسابقه به حریف بده، بعد در مورد توانایی‌ها و رفتارش به داوری بنشین. هرکس تنها به قاضی رود، راضی برگردد.


دکتر محسن زندی

 نظر دهید »

♦️چرا زنان شوهردار در هوس ترمز می برند؟

24 فروردین 1397 توسط مدیر النفیسه


♦️چرا زنان شوهردار در هوس ترمز می برند؟

صرف نظر از انگیزه اصلی اینکه چرا زنان متاهل خیانت می‌کنند، نفس این امر در میان متولدین دهه شصت و پنجاه به شدت روبه گسترش است. موضوع نگران کننده برای من این است که این مهلکه افرادی را به درون خود می‌کشاند که نه می‌خواستند و نه حتی تصورش را می‌کردند که وارد رابطه‌ای دیگر شوند. اما به خودشان که آمدند دیدند خیانت دارد اتفاق می‌افتد.
زن چهل و سه ساله‌ای که با پسر خواهر شوهرش وارد رابطه شده. پسر جوانی که پانزده سال بااو تفاوت سنی دارد، زن هیچ وقت فکرش را نمی‌کرد که شوخی‌ها و تنها شدن‌ها و جای پسرم است و من با فلانی می‌روم خانه، برایش دردسرساز شود.
شخصا اعتقاد دارم انسان همچون سایر حیوانات موجودی غریزی و چندآمیزشی‌ست. اما آنچه او را از سایر حیوانات در این مورد مجزا کرد قوه یادگیری و تعقلِ در جهت سازگاری و بقاست. انسان روزی شروع به یادگیری کرد. شروع به فاصله گرفتن از غرایز. چیزهایی را آموخت که اگرچه خلاف ذاتش بود اما موجب سازگاری او شد. ما در ایران در آموختنی‌ها بسیار ضعیف عمل کرده ایم. رسوم و سبکی از زندگی وارد جامعه ما شد که متناسب با آنچه ما هستیم و بر ما می‌رود نبود. ما مهارت ارتباط با دیگران را یاد نگرفتیم. حدومرزها را نمی‌شناسیم‌. محدوده اینکه دختر خاله ما به همسرمان باید چقدر نزدیک بشود را نمی‌دانیم. محدوده اینکه زنمان با دوست دانشگاهی‌اش که مرد است و که قرار است بیرون برود و روی پروژه‌‌شان کار کنند را نمی‌دانیم. مرزهایش قابل تعریف نیست. او نباید از زندگی خصوصی تو و همسرت تحت عنوان درددل کردن مطلع شود.
مفهومی به نام «جاست فرند» که ما چندین سال است آن را لق لقه‌ می‌کنیم و یک مفهوم وارداتی‌ست، هیچ کدام از این تعاریفی را شامل نمی‌شود که ما در مناسبت‌هامان آن را به جا می‌آوریم. جاست فرند شما مشاور شما نیست.حد و مرز مشخصی دارد. ما این مرزها را نمی‌دانیم. اصلا برایِ ما نیست. با آن بیگانه هستیم. چون خودآگاهی نداریم گم می‌شویم. با دوستتان (مرد) و همسرتان می‌روید جنگل. شب سه نفرتان توی چادر می‌خوابید و دم صبح «حالتی بر شما می‌رود» که پس از چندی رابطه جنسی بینتان اتفاق می‌افتد.
توی گروه تلگرامی «انجمن شاعران فلان» آقای فلانی ساعت دو بامداد به شما مسیج می‌دهد که:« بانو، سروده زیبایتان را خواندم،حضور شما در این جمع غنیمت است» شما متوجه می‌شوید دارد اتفاقی در درونتان می‌افتد، ادامه‌اش می‌دهید و کار به جای باریک می رسد. اینجا جای ترمز است، جایی که دیگری می‌آید و دل و دین و عقل و هوش را به باد می‌دهد. اینجا باید فاصله بگیرید و به خودتان بگویید:« رابطه من با همسرم/ پارتنرم یک مرگیش است که باید ترمیم شود».
ما زنگ خطرها را جدی نمی‌گیریم. یک آن است. ما بارها در این موقعیت و لحظه قرار گرفته‌ایم. لحظه‌ای که می‌دانیم دارد یک جریانی از انرژی فعال می‌شود. هر آدمی آن، «آن» را و«لحظه» را درک می‌کند. همه چیز از همان لحظه آغاز می‌شود. بها دادن یا متوقف کردن آن حس مرموز، دلچسب، هیجان‌انگیز. ما قدرت عجیبی در انکار این حس و خودفریبی داریم: جدی نیست. بگذار ببینیم حالا بعدها چه می‌شود. یک سلام و علیک ساده است. یک چت کردن عادی‌ست. ولش کن، حالا بعدا یه کاریش می‌کنم…
اینجا آن نقطه‌ای‌ست که سنجش آن نیاز به مهارت دارد. اینکه زن با خودش بگوید: اگر شریک عاطفی من هم شاهد ما بود، من باهمین لحن با دوستش، با همکارم، فروشنده مغازه، مدیر فلان گروه تلگرام، فلان دوستم در فیس بوک و… صحبت می‌کردم؟! آیا اینکه دارم چت‌ها را پاک می‌کنم یک هشدار نیست که رابطه‌ام با شریک عاطفی دارد لنگ می‌زند؟
مرزها را برای سلامت روحی خودتان شناسایی کنید. در محدوده مشخصی با دیگران رفتار کنید. برای خانه‌تان، لباس پوشیدنتان، مهمانی رفتنتان و … حدومرز بگذارید. می‌دانم آنقدر از سمت نهادهای بازدارنده، کارشناس بی‌سواد تلویزیون، فلان شخصیت…. این حرف‌ها را شنیده‌ایم که حالمان به هم می‌خورد. آن‌ها این مفهوم را خراب کرده‌اند. مردم را زده کرده‌اند. آنقدر که ممکن است شما حالتان از نوشته من به هم بخورد. اما لطفا حدومرزها را جدی بگیرید. مرز ما، قلمرو ماست. باید مراقب قلعه‌مان باشیم.

نویسنده ناشناس

 نظر دهید »

فهمیدن خیلی کار سختی نیست

18 فروردین 1397 توسط مدیر النفیسه

فهمیدن خیلی کار سختی نیست

می‌شود زن نبود اما فهمید روزی ده دوازده ساعت با در و دیوار و مبل و تلویزیون و بوفه و . . . در خانه تنها بودن یعنی چه ؟
و بعد گیر نداد به مبلغ قبض تلفن.

می‌شود زن نبود اما فهمید چقدر سخت است از بین قیمه و قُرمه سبزی و آبگوشت و ماکارونی و خورشت کدو و کباب تابه ای و استامبولی و زرشک پلو با مرغ و کوکو سبزی و پلو ماهی و چلو گوشت و اشکنه و کوکو سیب زمینی و میرزا قاسمی و . . . کدام را برای ناهار درست کنی .
و بعد در جواب ناهار چی درست کنم ؟ نگفت : هر چی دلت می‌خواد .

و البته می‌شود مرد نبود و فهمید چقدر دشوار است روزی ده دوازده ساعت در حسرت دراز کشیدن و چند دقیقه چشم ها را در سکوت بر هم گذاشتن بودن .
و بعد گیر نداد که : باز رسید خونه و ولو شد رو مبل .

می شود مرد نبود اما فهمید چه عذاب بزرگی است گفتن جمله‌ی :
حالا فعلا ببینم چی میشه .
و در پاسخ نگفت : پس کِی آخه ؟

واقعا فهمیدن ، کار خیلی سختی نیست اما عمل کردن…

1523096806photo_2018-04-01_22-55-36.jpg

 نظر دهید »

شبکه‌های اجتماعی و زیست گلخانه‌ای

18 فروردین 1397 توسط مدیر النفیسه

شبکه‌های اجتماعی و زیست گلخانه‌ای

اگر کسی می گوید همه چیز عالی است و در این کشور هیچ مشکلی نداریم یا به عکس اگر کسی می گوید هیچ امیدی به آینده این کشور نیست و … تردید نکنید که او گرفتار زیست گلخانه ای شده است. مراقب گلخانه باشیم. 

 می گویند آدم‌ها برآیند پنج نفری هستند که هر روز با آنها مراوده دارند، نشست و برخاست می‌کنند و دل به دل هم گره می‌زنند. این پنج نفر شخصیت آدم را تشکل می‌دهند و اندک اندک و نامحسوس به شکل آنها در می‌آییم. قدیمی ها می گفتند آدم اگر خوی همنشین را نگیرد، بوی او را می‌گیرد. 

این روزها وقتی با کسی گفت و گو می‌کنم ناخودآگاه از واژه هایی که به کار می برد، از نگاهی که به زندگی دارند و از آنچه در پس ذهنش هست و نمی گوید اما می شود فهمید، می توانم حدس بزنم در چه فضایی زیست می کند. در نگاه اول همه ما روی کره زمین زندگی می کنیم، در نگاه دوم به کشور و سرزمینی تعلق داریم و در نگاه سوم به شهری و شهرستانی. اما فارغ از نگاه جغرافیایی همه ما در فضایی زندگی می کنیم که طول و عرض آن را نمی شود اندازه گرفت. زیست در این گلخانه گاهی می تواند خطرناک باشد.

گلخانه یا گیاه خانه محلی برای کشت گیاهان است که به وسیله پوشش‌های شفاف پوشیده شده‌است. پوشش گلخانه باعث ایجاد اثر گلخانه‌ای و محبوس شدن انرژی خورشیدی درون گلخانه می‌شود. این فضا کنترل شده است، امکان تغییر در آن از بیرون وجود ندارد، همه اتفاقات زیر این پوشش رخ می دهد و عملاً فضایی ایزوله و به دور از فضای زیست واقعی که برای سایر گیاهان در بیرون از گلخانه وجود دارد مهیا می‌شود.

هر کدام از ما دوستانی داریم که نه تنها در دنیای واقعی با آنها همراه هستیم بلکه با تشکیل گروه در شبکه های اجتماعی به ویژه تلگرام اخبار، اطلاعات و احساساتی به اشتراک می گذاریم که به ذائقه دیگر اعضا جور در می آید. در واقع اندک اندک گرفتار یک فضای گلخانه ای ایزوله ای می شویم که ما را از دنیای واقعی پیرامون محروم می کند. 

پیش از این برخی طعنه وار روشنفکران را ساکنان «برج عاج» لقب می دادند که از فضای واقعی جامعه و رنجی که مردم کوچه و خیابان می برند بی خبرند و گمان می کنند دنیا همان جایی است که آنها قرار دارند و نسخه هایی می پیچیدند که اجرای آن عملاً غیرممکن است چرا که بر اساس شناخت از جامعه واقعی ارائه نمی شود. به قول سعدی علیه الرحمه:  فرقست ميان آنکه يارش در بر، با آنکه دو چشم انتظارش بر در!

اگر در گوشی همراه تان تنها به اخبار کانال هایی که با سلیقه شما جور در می آیند اعتماد می کنید، اگر فقط روزنامه ها و سایت هایی که اخبار طیف مطبوع شما را منعکس می کنند می خوانید، اگر تنها با کسانی همراه هستید که شما را تایید می کنند، همیشه مطابق میل شما حرف می زنند و فکر می کنند شما در یک گلخانه زندگی می کنید!

اگر کسی را می بینید که مدام می گوید اینها کارشون تمومه و رفتنی اند، اگر کسی می گوید همه چیز عالی است و در این کشور هیچ مشکلی نداریم، اگر کسی می گوید هیچ امیدی به آینده این کشور نیست و … تردید نکنید که او گرفتار زیست گلخانه ای شده است. زیستن طولانی در فضایی ایزوله ای، آدم را به سوی دیکتاتوری اندیشه و مطلق انگاشتن خود، همفکران و دانسته ها هدایت می کند. مراقب گلخانه باشیم.

عصرایران؛ احسان محمدی-

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 122
  • 123
  • 124
  • ...
  • 125
  • ...
  • 126
  • 127
  • 128
  • ...
  • 129
  • ...
  • 130
  • 131
  • 132
  • ...
  • 165
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • نویسنده محمدی
  • فاطمه فرامرزی راد

رتبه

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس