امام صادق (ع) و حفظ آرمان اساسی تشیع
امام صادق علیه السلام آرمـان اسـاسی شیعه را از هر نوع تـحریف و انـحراف بازداشت و اعتقادات امامت شیعیان را محکمتر نمود و برخی از بزرگان شیعه برای این که از صحت اعتقاد خود اطمینان حاصل کنند، دین و اعتقادات خود را به امام علیه السلام عرضه می کردند.
پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) مفهوم حقانیت امام در خاندان پیامبر از نسل امام حسین مطرح شد و وظیفه امامت به هدایت روحانی و مذهبی جامعه منحصر گردید و این امر به وسیله امام زین العابدین و امام باقر (علیه السلام) تبیین شد ولی در زمان امام صادق (علیه السلام) گروهی از سادات حسنی که دست به قیام زدند، امامت را در انحصار اعقاب امام حسین (ع) ندانسته و به نسل امام حسن (علیه السلام) نیز تعمیم دادند و بدین وسیله اصول اساس امامت را که عبارت بود از «نص» و «علم» و «عصمت» انکار نمودند
به اعتقاد شیعه «امامت» مانند نبوت» یک نوع منصب الهی است، همان طوری که خدا هر که را بخواهد برای منصب نبوت انتخاب می کند، همچنان خدا هرکس را بخواهد برای منصب امامت برمی گزیند، او تمامی وظایفی را که پیغمبر به عهده دارد به عهده خواهد داشت با این تفاوت که به امام وحی نمی شود و لازمه داشتن این منصب، عصمت است و امام باید معصوم هم باشد و تنها دوازده نفر از اهل بیت پیغمبر دارای مقام امامت بوده اند و اخبار زیادی راجع به این تعداد، از پیامبر اکرم از طرق شیعه و سنی نقل شده است که از جمله: فرمود: «لا یزالُ الدِّینُ قائِماً حَتّی تَقوُمَ السّاعَهُ وَ یکُونَ عَلَیهِمْ اِثنا عَشَرَ خَلِیفَهً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیشٍ» [1](دین همیشه بر پا است تا قیام قیامت و برایشان دوازده خلیفه که همگی از قریش اند، فرمانرواست).
در مسند احمد بن حنبل آمده است که از عبدالله بن مسعود سئوال شد آیا پیغمبر به شما خبر داده است عدد خلفا بعد از خودش را؟ گفت: بلی، عدد نقباء بنی اسرائیل دوازده نفرند. [2]مفاد این اخبار که از طرق معتبر اهل تسنن است جز بر مذهب شیعه دوازده امامی تطبیق نمی شود و اخبار زیادی از طرق عامه که متضمن نص بر دوازده امام شیعه است، از طرق عامه روایت شده است. علاوه بر این کتابهائی که ذکر شد، سایر علمای اهل تسنن در کتابهای خود به طور پراکنده اخباری در این باره نقل کرده اند سلیمان بلخی در کتاب «ینابیع الموده» باب 77 / 444 را اختصاص به این موضوع داده و اخبار زیادی در این باب از شیخین و ترمذی، ابن داود، مسلم، سید علی همدانی و شعبی و ……..نقل کرده است. از جمله می گوید: یحیی بن حسن فقیه در کتاب «عمده» از بیست طریق نقل نموده که «اِنَّ الخُلَفاءَ بَعدَ النَّبِی صلی الله علیه و آله و سلم اِثنا عَشَرَ خَلیفَهً کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ» مرحوم بحرانی در غایه المرام باب 12 را به این موضوع اختصاص داده و احادیثی که در این باره از اهل تسنن وارد شده در آن باب نقل کرده است.
در کتاب «کفایه الأثر فی النص علی الأئمة الإثنی عشر» تألیف «علی بن محمد بن علی خزاز رازی یا قمی» روایات اصحاب پیغمبر در رابطه با تنصیص بر عدد و اسامی ائمه اثنی عشر یاد شده است این احادیث به ضمیمه تمامی احادیثی که در کتب شیعه از پیغمبر و سایر امامان اهل بیت در بیان عدد اسامی ائمه هدی (علیه السلام) آورده اند فوق حد تواتر است. الپته نه تنها راجع به تعداد دوازده گانه ائمه اطهار در روایات اهل سنت تصریح شده، بلکه اسامی فرد فرد آنها نیز ذکر شده است مؤلف کتاب «ینابیع المودة» از فرائد السمطین» شیخ الإسلام حموینی از مجاهد از ابن عباس نقل می کند که مردی یهودی به نام «نعثل» مسائلی چند درباره توحید از پیامبراکرم (ص) پرسید، حضرت پاسخ دادند، نعثل قانع شد اسلام آورد، بعد عرض کرد یا رسول الله هر پیغمبری وصیی داشته، وصی شما کیست؟ حضرت فرمود: «اِنَّ وَصیِّی عَلِیُّ بنُ اَبیطالِب وَ بَعدَهُ سِبطای اَلحسَنُ وَ الحُسینُ تَتلوهُ تِسعهُ اَئِمَّهٍ مِن صُلبِ الحُسَینِ»، نعثل عرض کرد یا محمد اسامی آنها را برای من بیان فرما. حضرت فرمود: «اِذا مَضی الحُسینُ فَاِبنُهُ عَلی، فَاذا مضی عَلی فَابنُهُ مُحمَّدَ، فاذا مَضی مُحمَّد فَابنُهُ جَعفَرٌ، فَاذا مَضی جَعفرٌ فَابنُهُ موسی، فَاذا مَضی مُوسی فَابنُهُ عَلی، فَاذا مَضی علی فَابنُهُ مُحمَّدٌ، فَاذا مَضی مُحمَّدٌ فَابنُهُ عَلی فَابنُهُ الحَسَنُ، فَاذا مَضی الحَسَن فَابنُهُ الحُجَّهُ مُحمَّدُ المُهدی فَهؤلاء اِثنی عَشَرَ ……»
سپس نعثل طرز به شهادت رسیدن هر یک را سئوال کرد و حضرت جواب داد، آنگاه نعثل گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله و اشهد انهم الأوصیاء بعدک» بعد نعثل گفت: آنچه فرمودی در کتب انبیاء پیشین نیز دیده ام و در وصیت نامه حضرت موسی کاملاً ثبت است آنگاه رسول اکرم (ص) فرمود: «طوبی لِمَن اَحبَّهُم وَ اَتبَعَهُم و ویلٌ لِمَن اَبغَضهُم وَ خالَفَهُم». (خوشا به حال کسی که آنها را دوست بدارد و متابعت نماید و وای به حال کسی که آنها را دشمن بدارد و مخالفت کند)
شیعه معتقد است چنانچه پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دارای تمام علومی که مردم در امور دینی و دنیوی نیازمند به آنها بودند و وظیفه هدایت به سوی حق و حقیقت و اجراء عدالت کـامل اجتماعی به وسیله حاکمیت مطلق خود از طرف خداوند برای او ثابت بود،علی(علیه السلام)و یازده نفر از فرزندانش هم تمام این منصبها را از طرف خداوند بر حسب نیابت از پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم داشـتند بـر مردم واجب بود که در هر زمانی بر سر هریک از آنها که امام وقت بود گرد آیند و اطاعت او را برعهده گیرند تا امام هم آنها را به آنچه موجب سعادت نهائی آنها اسـت، رهـنمون شود.
بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) و کناره گیری امام سجاد از صحنه و شروع انقلابات خونین از طرف علویان تمایلاتی افراطی در آئین امامت به وجود آمد و در این جریان، وظیفه استراتژیکی امـام صـادق (علیه السلام ) ایجاب می کرد تا ضمن حفظ آرمان اساسی تشیع در جذب افراد به ترکیب پدیدار شده، از تمایلات افراطی شیعیان نیز در داخل جلوگیری نماید در این تلاش امام صادق(علیه السلام ) بیشترین تـأکید خـود را بـر روی دو اصل اساسی نهاد: اصل اول نـص و اصـل دوم علم است، به این معنی: امامت موهبت الهی است که به شخص برگزیده ای از خاندان پیامبر اعطا می شود و هر امام قبل از رحـتلش طـبق دسـتور خداوند، امامت خود را با معرفی و تعیین صریح و روشـن (نـص) به امام بعدی منتقل می کند و طبق نص صریح امامت از علی (علیه السلام) به حسن و از حسن (علیه السلام) به حـسین (عـلیه السـلام ) تفویض شد و سپس به ترتیب در نسل پیاپی امام حسین (عـلیه السلام) ادامه یافت تا به امام جعفر صادق (علیه السلام) رسید و این حقیقت، امامت امام جعفر صادق (عـلیه السـلام)را از مـدعیان دیگری که ادعای امامت داشتند، متمایز می کند آنها آشکارا منکر تـعیین و نـص صریحی بودند که براساس آن علی (علیه السلام) به وسیله حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم به امـامت رسـید و آنـها تعیین امام بعدی را به وسیله امام قبلی با نص صریح نمی پذیرفتند بـدین جـهت امـام صادق(علیه السلام) برای اثبات امامت خود و امامان دیگر تأکید زیادی به اصل نـص در آئیـن امـامت داشته است.
عمرو بن اشعث می گوید:شنیدم امام صادق (علیه السلام )می فرمود: «ا ترون المـوصی مـنّا یوصی الی من یرید؟ لا و اللّه و لکن عهد من اللّه و رسوله صلی اللّه علیه و آله و سلم لرجل فرجل حـتّی یـنتهی الأمـر الی صاحبه». شما گمان می کنید هرکس از ما امامان که وصیت می کند، به هرکس می خواهد وصـیت مـی کند؟! نه به خدا،چنین نیست. بلکه امر امامت عهد و فرمانی است از جانب خـدا و رسـولش بـرای مردی پس از مردی (از ما خانواده)تا به صاحبش برسد(یعنی برسد به امام دوازدهم).
و در حدیث دیـگری، ابـو بصیر می گوید:در خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم که نام اوصیاء را بـردند و مـن هـم اسماعیل را نام بردم حضرت فرمود: «لا و اللّه یا ابا محمّد ما ذاک الینا و ما هو الاّ الی اللّه عزّ و جلّ یـنزل واحـدا بـعد واحد». (نه به خدا، ای ابا محمد،تعیین امام به اختیار مـا نـیست، این کار تنها به دست خداست که دربارهء هریک پس از دیگری فرو می فرستد). البته اسماعیل فرزند ارشـد امـام صادق (علیه السلام ) است که در حال حیات امام (علیه السلام) وفات یـافت بـا وجود این، فرقه اسماعیلیه او را امام می دانند،در این مـجلس ابـو بـصیر از اسماعیل به عنوان امام نام می برد کـه حـضرت آن را رد می کند.
امام صادق (علیه السلام)دربارۀ این که ائمه اطهار جز به عهد و فـرمان خـدا کاری انجام نمی دهند،به «مـعاذ بـن کثیر» مـی فرماید: «ان الوصـیّة نزلت من السّماء علی محمّد کـتابا لم یـنزل علی محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم کتاب مختوم الاّ الوصیّة..». امر وصـیت از آسـمان در مکتوبی بر محمد صلی اللّه علیه و آله و سـلم نازل شد و مکتوب سـر بـه مهر بر پیامبر اکرم نـازل نـشد مگر دربارۀ وصیت،جبرئیل عرض کرد یا محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم این وصـیت تـو است دربارۀ امتت نزد اهـل بـیتت. رسـول خدا فرمود: ای جـبرئیل کـدام اهل بیتم؟ گفت:برگزیده خدا از مـیان ایـشان و ذریه او (علی و اولادش علیهم السلام) و این وصیت برای این است که علی علم نبوت را از تـو بـه ارث ببرد، چنان که ابراهیم به ارث داد و میراث ایـن عـلم برای عـلی (عـلیه السـلام)،و ذرّیهء تو از نسل او اسـت.
آنگاه امام صادق (علیه السلام) فرمود: آن مکتوب چند مهر داشت، علی(علیه السلام) مهر آنرا گـشود و به آنچه در آن بود عمل کرد،سـپس حـسن (عـلیه السـلام) مـهر دوم را گشود و به آنـچه در آن مـأمور شده بود،عمل نمود چون حسن(علیه السلام) وفات کرد،حسین (علیه السلام ) مهر سوم را گـشود، دیـد در آن نـوشته است: «جنگ کن و بکش و کشته می شوی و مـردمی را بـرای شـهادت هـمراه خـود بـبر، برای ایشان شهادتی جز همراه تو نیست» او هم عمل کرد و چون خواست در گذرد، پیش از آن مکتوب را به علی بن الحسین (علیه السلام) داد، او مهر چهارم را گشود و دید در آن نـوشته است: سکوت کن و چون علم در پرده شده سر به زیر انداز» چون او خواست وفات کند، آن را به محمد بن علی داد،او مهر پنجم را گشود، دید در آن نوشته است: «کتاب خدای تعالی را تفسیر کن و پدرت را تـصدیق نـما (مثل او سکوت کن) و ارث امامت را به پسرت بده و امت را نیکو تربیت کن و به حق خدای عز و جل قیام نما، و در حال ترس و امنیت حق را بگو و جز از خدا مترس، او هم عمل کـرد وسـپس آن را به شخص بعد از خود داد.
معاذ گوید: من عرض کردم فدایت شوم، آن شخص شمائید؟ فرمود:ای معاذ! من از چیزی باک ندارم جز این که بروی و علیه من روایـت کـنی (یعنی آری منم اما ایـن خـبر را به مخالفین و دشمنان ما مگو) عرض کردم من از خدائی که این مقام را از پدرانت به تو رسانده است خواستارم که تا پیش از وفات شما مـانند آن را بـه فرزندانت عطا کند فـرمود: ای مـعاذ چنین کرده است، عرض کردم: او کیست؟ فرمود:این شخص خوابیده و با دست خود به عبد صالح (موسی بن جعفر) اشاره کرد که خوابیده بود.[3]
به همین مضمون روایات دیگری نیز از امام صـادق(عـلیه السلام)نقل شده است.[4] امام صادق(علیه السلام)در شرح موقعیت امام(علیه السلام) عبارات روشنی را بیان داشته است و اعلام کرده که: «الإمامة عهدٌ من اللّه» [5]امامت میثاقی است بین خدا و انـسان و شـناسائی امام بـر هر مؤمنی واجب است و هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد همچون کافر مرده است: «من مات و لیـس له امام مات میتة الجاهلیّة» [6]امام حجت خدا بر روی زمین است و حـجت خـدا بـر خلقش برپا نشود مگر به وجود امام [7]کلمات آنان کلام خداست و فرامین آنها فرامین خداست، آنها کـاری را جـز به فرمان خدا انجام نمی دهند[8] امامان هستند که خداوند مردم را به اطاعت از آنـان فـرمان داده اسـت: «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول و اولی الأمر منکم».[9]
امام صادق(علیه السلام)می افزاید: «زمین در هیچ حالی از امام خـالی نگردد برای آن که اگر مؤمنین چیزی (در اصول یا فروع دین) افزودند آنها را بـرگرداند و اگر چیزی کم کـردند،بـرای آنها تکمیل نماید» [10]امامان جانشینان خداوند در روی زمین و درهای توجه به سوی او هستند.[11] امامان کسانی هستند که خداوند همه پلیدی ها را از آنان دور ساخته و آنان را پاک گردانیده است [12] امامان تنها راهنمایان دین هستند [13]و هـمچون ستارگان برای ساکنین آسمانها و برای حفظ و هدایت مردم زمین به امامت برگزیده شدهاند. امامان علامات و نشانه هائی هستند که خداوند در قرآن از آنها یاد فرموده است[14].
دومین اصلی که دربارهء امامت، امام شـشم بـر آن تأکید نموده، علم است این اصل بدان معنی است که هر امامی دارای مجموعۀ علوم لدنّی است که قبل از رحلتش در آخرین دقیقه ای که از روح او باقی مانده است به امام بعد از خود انتقال مـی دهد [15]عـلم مخصوص امام شامل معانی ظاهری و باطنی قرآن است امام صادق(علیه السلام )فرمود: «نحن الرّاسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله»: (راسخون در علم ما هستیم و ما تأویل قرآن را می دانیم).
در حـدیث دیـگری آمده است که:«نحن شجرة النّبوّة و بیت الرّحمة و مفاتیح الحکمة و معدن العلم و موضع الرّسالة و مختلف الملائکة و موضع سرّ اللّه و نحن ودیعة اللّه فی عباده و نحن حرم اللّه الأکبر و نحن ذمّة اللّه و نحن عـهد اللّه فـمن وفـی بعهدنا فقد وفی بعهد اللّه و مـن خـفّ ذمـّه اللّه و عهده..»[16]. (ما درخت نبوت و بیت رحمت و کلید حکمت و کانون دانش و محل رسالت و آمد و شد فرشتگان و محل راز خدائیم،ما هستیم امانت خـدا در مـیان بـندگانش و ما هستیم حرم بزرگ خدا، ما هستیم امـان خـدا،ما هستیم پیمان خدا،هرکه به پیمان ما وفا کند به پیمان خدا وفا کرده و هرکه با ما پیـمان شکنی کـند، پیـمان و عهد خدا را شکسته است).
مفضل بن عمر گوید:امام صادق(علیه السلام)فرمود:سلیمان از داود ارث برد و محمد از سـلیمان ارث بـرد و ما از محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم ارث بردیم،علم تورات و انجیل و بـیان آنـچه در الواح (حضرت موسی) بود نزد ماست عرض کردم: علم کامل همین است؟ فرمود: این علم کامل نیست، علم کـامل آن اسـت کـه روزبه روز ساعت به ساعت پدید می آید ».[17] شاید علمی که روزبه روز،ساعت به ساعت،برای امام پدیـد مـی آید هـمان الهاماتی است که از نظر مسائل روز و مقتضیات زمان از جانب خداوند متعال به قلب امام افـاضه مـی شود تـا از تمام مردم زمان خویش اعلم باشند.
امام صادق (علیه السـلام)مـی فرماید: «و اللّه انّی لاعلم کتاب اللّه من اوّله الی آخره و کانّه فی کفّی فیه خبر السـّماء و خـبر الأرض و خـبر ما کان و خبر ما هو کائن قال اللّه عزّ و جلّ: «فیه تبیان کلّ شی».[18] بـه خـدا که من کتاب خدا را از آغاز تا پایانش می دانم،چنانکه گوئی در کف دست مـن اسـت در قـرآن است خبر آسمان و زمین و خبر گذشته و خبر آینده،خدای عز و جل فرماید: «بیان هرچیز در آن اسـت».
امـام صادق (علیه السلام)با اعلان این حقیقت که علم و اسلحه پیامبر در اخـتیار اوسـت،ادّعـای نفس زکیه را که اظهار می داشت، شمشیر پیامبر در پیش اوست، انکار می کرد سعید سمّان می گوید: نـزد امـام صـادق(علیه السلام) بودم که دو مرد زیدی مذهب بر آن حضرت وارد شدند و گفتند:آیـا در مـیان شما امامی که اطاعتش واجب باشد،هست؟ (مقصودشان اثبات امامت زید بن علی «علیه السلام»بود) فـرمود: نـه (امامی که مقصود شماست در میان ما نیست) آن دو نفر گفتند: افراد موثق بـه مـا خبر دادند که شما به آن فتوی دهـی و اعـتراف کـنی و عقیده داری و آن خبر دهندگان فلان و فلان هستند کـه نـام می بریم و ایشان دارای تقوی و کوشش در عبادتند و دروغ نگویند امام صادق (علیه السلام) ناراحت شـد و فـرمود: من به آنها چنین دسـتوری نـداده ام، چون آن دو نـفر آثـار ناراحتی در سیمای امام دیدند،بیرون رفـتند. حـضرت به من فرمود: این دو نفر را می شناسی؟ عرض کردم آری، اینها اهل بازار ما هـستند و از طـایفه زیدیه می باشند و عقیده دارند که شـمشیر پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سـلم نـزد عبد اللّه بن حسن است امـام فـرمود: خدای لعنتشان کند، دروغ می گویند به خدا که عبد اللّه بن حسن آن را ندیده نـه بـا یک چشم و نه با دو چـشمش و پدرش هـم آن را نـدیده، جز این که مـمکن اسـت آن را نزد علی بن الحـسین دیـده باشد اگر راست می گویند چه علامتی در دسته آن است؟ و چه نشانه و اثری در لبه تیغ آن است؟ شمشیر پیـغمبر صـلی اللّه علیه و آله و سلم نزد من است هـمچنان که پرچـم و جوشن و زره و خُـود پیـغمبر نیز در اختیار من اسـت، اگر راست می گویند در زره پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چه علامتی است؟ و نیز پرچم پیروزی بخش پیـغمبر صـلی اللّه علیه و آله و سلم پیش من اسـت و هـمچنین الواح مـوسی و عـصای او، انـگشتر سلیمان بن داود نـزد مـن است، طشتی که موسی قربانی را در آن انجام داد، نزد من است و اسمی که نزد پیغمبر صلی اللّه عـلیه و آله و سـلم بـود و چون(در جنگ) آن را میان مسلمانان و کفار می گذاشت، چـوبه تـیری از کـفار بـه مـسلمین نـمی رسید، نزد من است و من آن را می دانم و همچنین آنچه را که فرشتگان (از اسلحه برای پیامبران سابق) آورده اند،نزد من است و داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوت است در بنی اسـرائیل بر در هر خاندانی که تابوت پیدا می شد، نشانه اعطاء نبوت بود و سلاح به هرکس از ما خانواده رسد، امامت به او سپرده می شود پدرم زره رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را پوشید و دامنش اندکی بـه زمـین کشیده می شد و به قدّ من هم همچنان بود، قائم ما کسی است که چون آن را به تن کند، کاملا به اندازه قامتش باشد انشاء اللّه.[19]
طبق احادیث موجود امام صـادق بـرای اثبات حقانیت خود در مقابل مدعیان امامت به دو اصل«نص»و«علم» و داشتن طومارها و اسلحه های پیامبران استناد کرد و این امتیاز و شایستگی ارثی تنها به فـرزندانی از فـاطمه(علیها السلام) که امامت آنـها از جـانب خدا معین شده بود، محدود می گشت و بدین ترتیب آن حضرت دعاوی دیگر هاشمیان، اعم از علویان و یا عباسیان را مردود دانست.
[صیانت از باورهای دینی]
خلاصه امام صادق(علیه السلام) آرمـان اسـاسی شیعه را از هر نوع تـحریف و انـحراف بازداشت و اعتقادات امامت شیعیان را محکمتر نمود و برخی از بزرگان شیعه برای این که از صحت اعتقاد خود اطمینان حاصل کنند، دین و اعتقادات خود را به امام(علیه السلام) عرضه می کردند از جمله کسانی که اعـتقاد خـود را در حضور امام بیان داشته و مورد تأیید وی قرار گرفته، عمرو حریث است وی می گوید: گفتم فدایت شوم آیا اجازه می دهی دین و عقیده خود را به شما عرضه کنم؟ امام فرمود:بلی ای عمرو. گفتم: دیـن مـن این اسـت که گواهی می دهم که هیچ معبودی به جز خداوند نیست و محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم بنده او و فرستاده اوسـت. گواهی می دهم که روز قیامت بدون هیچ تردیدی فراخواهد رسید و بی گـمان خـداوند مـردگان را از قبر برانگیزد و گواهی می دهم به وجوب نماز، پرداخت زکات، روزه ماه رمضان و انجام حج برای کسی کـه اسـتطاعت دارد، گواهی می دهم به ولایت علی بن ابیطالب امیر المؤمنین پس از پیامبر خدا که درود خـدا بـر هـردو باد و ولایت حسن و حسین، علی بن الحسین و محمد باقر(علیهم السلام ) و پس از او بر ولایت شـما شهادت می دهم که شما امامان من هستید با این اعتقاد زندگی می کنم و بـا این اعتقاد خواهم مـرد و ایـن دینی است که خدا را با آن عبادت می کنم.
همین که سخن عمرو به اینجا رسید، امام (علیه السلام) فرمود: «یا عمرو هذا و اللّه دینی و دین آبائی الّذی تدین اللّه به فی السّرّ و العلانیه فاتّق اللّه و کـفّ لسانک الاّ من خیر و لا تقل انّی هدیت نفسی بل اللّه هداک». (ای عمرو! این (عقاید ) دین من و دین پدران من است که خدا را در پنهان و آشکار پرستش کردند،از خدا بترس و زبان خود را از گفتن هرگونه سخن بـه جـز آنچه نیک است، نگهدار و نگو من نفس خودم را هدایت کردم،بلکه خداوند ترا هدایت کرده است و این نعمتی است که خداوند به تو داده و شکر آن را بجا آور…[20].
کشّی، عبارات مشابهی را از زکریا بـن سـابق و ابراهیم المخارقی و داود بن یوسف و خالد بن بجلی و حسین بن زباد عطاء و عیسی بن سری و…ثبت کرده است[21]. بدین ترتیب امام صادق(علیه السلام ) به اعتقادات شیعیان، نظارت کامل داشـت و جـلو انحرافات آنان را می گرفت و از جمله کسانی که از اعتقادات شیعه امامیه منحرف شده بود و از برکت امام صادق(علیه السلام) از گمراهی نجات یافت سید اسماعیل حمیری شاعر معروف اهل بیت است او در ابـتدا مـعتقد بـه امامت محمد بن حنفیه و از شـیعیان کـیسانیه بـود.
مرحوم مفید می نویسد: سید اسماعیل حمیری پس از آنکه به برکت آن حضرت از مذهب کیسانیه دست کشید و سخن آن حضرت را در رد گفتار خود و دعوتش در اعـتقاد بـه امـامت ائمه دین شنید این اشعار را دربارهء او سرود:
1-یـا راکـبا نحو المدینة حسرة - عذافرة یطوی بها کل سبسب
2-اذا ما هداک اللّه عاینت جعفرا - فقل لولی اللّه و ابن المهذب
3-الا یا ولی اللّه و ابن ولیه - اتـوب الی الرحـمن ثـم تأوب
4-الیک من الذنب الذی کنت مطنبا - اجاهد فیه دائبا کـل معرب
5-و ما کان قولی فی ابن خولة دانیا - معاندة منی لنسل المطیب
6-و لکن روینا عن وصی محمد (ص) - و لم یک فیما قال بالمتکذب
7-بان ولی الامر یفقد لا یـری - سـنین کفعل الخائف المترقب
8-فیقسم اموال الفقید کانما - تغیبه بین الصفیح المنصّب
9-فان قلت لا فالحق قولک - و الذی تـقول فـختم غیر ما متعصب
10-و اشهد ربی ان قولک حجة - علی الخلق طرّا مـن مـطیع و مـذنب
11-بان ولی الامر و القائم الذی - تطلع نفسی نحوه و تطرب
12-له غیبة لا بد ان سیغیبها - فصلی علیه اللّه مـن مـتغیب
13 -فـیمکث حینا ثم یظهر امره - فیملأ عدلا کل شرق و مغرب
1-ای کسی که بر شتر سـخت تـندرو سوار گشته و به سوی مدینه روانی و به وسیله آن شتر راههای دور و دراز را درهم پیـچی.
2-خـدا تـرا هدایت کند هرگاه جعفر بن محمد(علیه السلام)را دیدار کردی پس به آن ولی و آن پاکیزه زاده بگو:
3-آگـاه بـاش ای ولی خدا و ای پسر ولی خدا،من به سوی خدای مهربان توبه می کنم و سپس بـازگشت مـی کنم.
4-بـه سوی تو از گناهی که زمان درازی بدان رفتم،و همواره دربارهء آن، با هر مرد زبان آوریـ مـبارزه کردم.
5-و گفتار من دربارهء پسر خوله(یعنی محمد حنفیه)دینی نبود کـه مـن بـدان واسطه دشمنی بانژاد پاک و پاکیزه(شما)داشته باشم.
6- ولی از وصی پیامبر ما که در آنچه گفته است، دروغـگو نـیست روایـت شده:
7-که ولی خدا مانند شخص ترسان و نگران سالها از دیدگان ناپدید شود.
8-و دارائی آن گـمشده را قـسمت کنند،چنانکه گویا از دنیا رفته و در میان سنگهای قبر پنهان شده.
9-پس اگر می گوئی چنین نیست پس گفتار تـو حـق است و آنچه تو می گوئی مسلم است بی آن که تعصبی در آن باشد.
10-پس خدا را گـواه مـی گیرم که گفتار تو بر همهء مردمان از فـرمانبر و از گـنه کار حـجت است.
11-به اینکه ولی امر و آن امام قائم کـه جـان من به سوی او پرواز می کند و می رود.
12-وی را غیبتی است که به ناچار باید انجام شـود،درود خـدا بر آن امام دور از نظر باد.
13-روزگـاری در پس پرده بـماند آنگاه کـه آشـکار شـود و مشرق و مغرب را از عدل و داد پر کند.
مرحوم مـفید،پس از نـقل اشعار فوق می گوید:
و این شعر نشانه این است که سید حمیری از مـذهب کـیسانیه دشت کشیده و معتقد به امامت حـضرت صادق(علیه السلام) شـده و دعـوت شیعه در روزگار امام صادق (عـلیه السـلام) به امامت آن بزرگوار آشکار است و نشانه دیگری است که داستان غیبت امام زمـان (عـلیه السلام) در آن زمان گوشزد مردم بـوده و ایـن غـیبت خود یکی از نـشانه های آن بـزرگوار است و این گفتار هـمان اسـت که شیعیان دوازده امامی بدان معتقدند[22].
آری امام صاق(علیه السلام)دارای عظمت و شخصیتی بود که تـوانست شـیعیان را پیرامون خود جمع کند و اغلب آنـان را در عـلم و معرفت و عـقیده بـا یکدیگر هـمعقیده سازد و در یک صف قـرار دهد بی آن که در معرض آزار و تبعید و قتل واقع شوند و بنیاد محکمی برای بنای نظام احکام و اصـول عـقاید شیعه ریخت و همین بقای مذهب شـیعه را در تـاریخ تـضمین کـرد.
پی نوشت ها
[1] کلینی،اصول کافی،ج 1،ص 278.
[2] کـلینی،اصـول کـافی،ج ا،ص 277.
[3] کـلینی، اصـول کـافی،ج ا،ص 279-280. کلینی،اصول کافی،ج 1،ص 279-284، باب ان الأئمة علیهم السلام لم یفعلوا شیئا و لا یفعلون الا بعهد من اللّه..»علاوه بر روایت یاد شده سه روایت دیگر نیز در این زمینه نقل شده است.
[4] کـلینی،اصول کافی، ج 1،ص 277.
[5] همان مدرک ص 378.
[6] کلینی،اصول کافی،ج 1،ص 279.
[7] کلینی،اصول کافی،ج 1،ص 187.
[8] همان مدرک،ص 887.
[9] همان مدرک ص 179.
[10] همان مدرک 193.
[11] سوره احزاب،آیه 33.
[12] کلینی، اصول کافی،ج 1،ص 191.
[13] همان کتاب،ج 1،ص 207.
[14] همان کتاب ص 274.
[15] همان کتاب ص 213.
[16] کلینی، اصـول کـافی،ج 1،ص 221.
[17] همان کتاب،ج 1،ص 225.
[18] کلینی،اصول کافی،ج 1،ص 229.
[19] کلینی، اصول کافی،ج 1،ص 233-232-رجال کشی،ص 8-427.
[20] کشی،رجال،ص 418.
[21] کشی،رجال،ص 419 به بعد.
[22] مفید،ارشاد،ص 266-ترجمه ارشاد،ج 2،ص 200-198.