دعوت به حکمت اساس دعوت پیامبران و امامان است
دعوت به حکمت اساس دعوت پیامبران و امامان است
ما در ایام دهه آخر ماه صفر، با سوگواری برای چهار معصوم مواجه هستیم.
اولا رسول خدا که خداوند او را اسوه ما معرفی کرده و صریحا توصیه می کند «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة».
دوم شهادت امام حسن مجتبی که از حضرت رسول منقول است که فرمود: لو کان العقل رجلا، لکان الحسن، اگر عقل در قیافه مردی ظاهر می شد، همانا «حسن» بود. مورخان نوشته اند که آن حضرت در روزهای آخر ماه صفر به شهادت رسیده است. برخی هم اوائل ماه ربیع را نوشته اند.
سوم امام حسین است که به تازگی از اربعین آن حضرت گذشته ایم و اصل سوگواری متعلق به اوست.
چهارم شهادت امام رضا که آقا و مولایمان است و به خصوص ما ایرانی ها مفتخریم که آن حضرت در ایران ما مدفون شده و اسباب برکت و هدایت بوده و هست. ایشان روز آخر صفر درگذشته است.
در اینجا می خواهم سه وجه از امامت این بزرگواران را به اجمال بیان کنم و نتیجه ای بگیرم.
ما یک وجه امامت الهی داریم که هم در انبیاء بزرگ الهی هست و هم در امامان ما. آنها واسطه فیض الهی هستند و بر اساس مذهب تشیع، حجت خداوند در روی زمین هستند. آنها امام هستند، چه امام رسمی جامعه باشند و چه نباشند.
یک وجه دیگر، امامت علمی آنهاست، زیرا روایات آنها، مبیّن قرآن، و پشتوانه دین و فقه ماست. ما دین خود را از آن بزرگواران می گیریم. البته و در جایی که نیاز به تعمق در آیات و اخبار باشد، بیشتر دقت می کنیم و روی عقل خودمان هم حساب باز می کنیم، اما در جایی که دین نظری دارد، شیعه، نظر امام علی (ع) آن هم نظری که امام جعفر صادق از او نقل می کند را قبول می کند.
یک وجه دیگر امامت تربیتی آنهاست که ما بر اساس مشی آنها در زندگی می توانیم آنها را اسوه خویش قرار داده و حیات و ممات خود را حیات و ممات محمد و آل محمد قرار دهیم. پیامبر ما و همین طور امامان ما، اسوه اخلاق و تربیت بودند و از هر حیث، سعی می کردند اخلاق انسانی را به منصه ظهور بگذارند. این اعمال و رفتار آنها، برخی بر اساس توصیه های الهی بروز یافته و برخی نیز از آن روی که حضرات ائمه، انسانهای والا و شایسته و کامل هستند، و عامل به کارهای خیر و نیک اند، از آنان بروز یافته است. اعمالی است که انبیاء و انسانهای عاقل و متدین، معمولا وقتی در مقام عمل قرار می گیرند، همان کارها را انجام می دهند.
با این حال، باید توجه داشته باشیم که ما یک وجه انسانی و حِکمی هم در زندگی مان هست، که عقل و دانش خود ما باید آن را مطابق آموزه های قرآن و ائمه و با استناد به عقل و عرف، تشخیص داده و به آنها عمل کند. این مسأله، یک وجه نظری دارد که همان اعتبار و ارزش عقل ماست و به عنوان یک شیعه، برای این عقل حجیت قائلیم و گاهی به آن عقل نظری گفته می شود. دیگری یک عقل عملی است که معنایش این است که ما تشخیص حسن و قبح را با عقلمان می دهیم. این بخش، هم در بعد نظری و هم عملی، وجه مهمی از زندگی فکری و اعمال روزانه ما را تشکیل می دهد. البته منشأ عملی هم در واقع نظر و عقل، اما ناظر به عمل است.
نام بخش عقل نظری و خروجی آن را در معنایی که گذشت، می شود «حکمت» گذاشت، چیزی که آن را هم مثل همه چیز خداوند می دهد (چنان که به لقمان داده: و لقد آتینا لقمان الحکمه) و در قرآن، حکمت کنار تورات و انجیل است، نه عین آنها. « وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ».
در بخش عقل عملی، می شود عنوان «خیر» را مطرح کرد که خداوند علاوه بر انجام اعمال شرعی و عبادی، دعوت به انجام «خیر» علاوه بر توصیه های صریح شرع، ظاهرا مصادیقی را که ما هم تشخیص بدهیم خیر است، می کند. به هر حال، مواردی هست که ممکن است ما آیه و حدیث هم در باره موضوعاتی به صراحت نداشته باشیم، یا کارهایی باشد که آن زمان معمول و معروف نبوده، بعدها پدید آمده، و ما باید با عقل خود خوبی و خیر آنها را درک کنیم و به آنها عمل کنیم. قرآن و امامان، در آیات و اخبار و عملشان، ما را دعوت به کار خیر و اعمال نیک می کنند. علاوه بر خیر، شاید آنجا که کلی از «اعملوا صالحا» یاد می کند، بتوانیم بگوییم مانند «وافعلوا الخیر» است.
خداوند ضمن آن که از ما خواسته است به تکالیف الهی خویش عمل کنیم، خواسته است تا به این وجه انسانی هم بنگریم و آنچه را که به نظرمان خیر و خوبی و عمل صالح است، محقق سازیم.
ممکن است به نظرتان بیاید که عمل صالح، در درجه اول، عبادات شرعی است، و البته همین طور است، اما وقتی خداوند خطاب به انبیای خود می فرماید: یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ (مومنون:۵۱) یک مواردی از عمل صالح را مشخص می کند، و مواردی را هم به عنوان کار خوب، بر عهده خود بندگان خود می گذارد.
در زمینه تکالیف اجتماعی، آیت زیر، یکی از بهترین آیات الهی است که می فرماید: وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون (آل عمران، ۱۰۴). مخاطب، امام باشد یا دیگران، یا هردو، دعوت به خیر شده است.
در اولین مرحله، کار این برگزیدگان دعوت به خیر است. سوال این است:
دعوت به «خیر» چیست؟
شاید اطلاق کلمه خیر، به معنی بهترین ها، نشان دهد که خداوند به تشخیص آدمیان برای کار خیر احترام می گذارد و البته در این زمینه راهنمایی هم دارد.
دنبالش از دعوت به «معروف» یاد می کند، و از پرهیز دادن از «منکر» سخن می گوید. در اینجا هم باز به صراحت از مصادیق نام نمی برد، و این هم به معنای آن است که خداوند همان طور که در باره کلمه «خیر» اطلاق دارد، از نوع «معروف» و دعوت به آن ستایش کرده و از «منکر» پرهیز می دهد. آنگاه قومی را که به «خیر» و «معروف» عمل کند و از منکر بپرهیزد، قومی رستگار و اهل فلاح می داند.
دست کم در یک مورد دیگر هم در قرآن، از دعوت و عمل به «خیر» یاد می کند. آنجا از عمل به دستورات عبادی اسلام سخن گفته و در مرحله بعد از «وافعلوا الخیر» یاد می کند. در هر دو آیه «فلاح» را نتیجه تحقق این عمل می داند. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (حج : ۷۷). ممکن است جدا کردن خیر از رکوع و سجود و عبادت، به معنای آن باشد که خیر، امری مستقل از عبادات و خود مصداق یک تکلیف روشن الهی برای مومنان در عمل به آن است. کار نیک کردن.
امام علی در نهج البلاغه در باره این آیت که «وافعلو الخیر» می گوید: افْعَلُوا الْخَیْرَ وَ لَا تُحَقِّرُوا مِنْهُ شَیْئاً فَإِنَّ صَغِیرَهُ کَبِیرٌ وَ قَلِیلَهُ کَثِیرٌ وَ لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ إِنَّ أَحَداً أَوْلَی بِفِعْلِ الْخَیْرِ مِنِّی».
امام تأکید می کند که کار خیر، و انجام آن بسیار مهم است. نباید به کوچکی و بزرگی آن نگاه کرد، در واقع، نباید کار خیر را تحقیر کرد. کوچک آن هم بزرگ و کم آن هم زیاد است. هیچ کسی هم نمی تواند مسوولیت انجام کار خیر را از دوش خود بردارد و بگوید، دیگری انجام دهد.
برخی از ما فکر می کنم، باید همه اعمالی که انجام می دهیم، فقط همانها باشد که مصداق صریح و روشن آیه و روایت هستند. طبعا چنین نیست. این تصور، این نتیجه را دارد که ما مسوولیتی در قبال کارهای خیر در جامعه احساس نمی کنیم به صرف، تعبد نسبت به شرع، آن را برای فلاح خود کافی می دانیم. در حالی که خداوند، یکی از پایه های فلاح ورستگاری را نتیجه عمل به کار خیر می داند.
بدفهمی ما در باره خیر یک مصداق این است که فکر می کنیم، فقط وقف برای کارهای مذهبی درست است، برای همین نود درصد موقوفات ما برای کارهای دینی است. در حالی که دعوت کلی به خیر معنایش این است که ما باید معنای خیر را وسیع تر بفهمیم و وقتی وقف می کنیم، دایره وقف را گسترده تر ببینیم. یک اثرش در وقف کتابخانه و دانشگاه است که ما کمتر به آن می پردازیم و بیش از همه به مسجد و حسینیه و آثار دینی می پردازیم. البته خیلی از مومنان به مساله حمام سازی و پل سازی هم توجه داشته اند، اما در کل، وقف را بیش از همه در امور مذهبی صریح رعایت می کنند.
به هر روی، جامعه دیندار در دنیا، به خصوصا مومنان مسلمان، در این زمینه، کوتاهی دارند و اصولا تلقی درستی از درک عقلی خود نسبت به معروف و عمل خیر و کار نیک کمتر دارند. اگر ما نگاه دینی را تعریف می کنیم، باید توجه داشته باشیم که کارهای انسانی، یک مصداق مهم از کار دینی هستند. اگر هم این طور نگاه نمی کنیم، فکر کنیم که دین بخشی از کارهای درست را به ما گوشزد می کند، و بخش دیگر را عقل و عرف مقبول و مشروع به ما توصیه می کنند. نتیجه عملی اینها، هر کدام که باشد، این است که فلاح و رستگاری جامعه، در گروه «افعلوا الخیر» هم هست.
به نظر می رسد، یکی از علل بی توجهی به کارهای صرفا انسانی در جوامع، امری که مشترک میان همه مذاهب و در واقع، به عقل و فطرت انسانی است، همین است که مسلمانان تصور می کنند، هر چیز خوب، منحصر در موارد شرعی است. این یکی از علل عقب افتادگی جوامع اسلامی هم هست.
رسول جعفریان